شعر و دل نوشته ها

مجموعه شعرهای منتشر شده:۱-یک باغ زخم تر ۲-سبز سرخ ۳-روی شانه ی اروند ۴- و زلیخاست که بر پیرهنم می گرید ۵-پرندگان پراکنده اند انسانها ۶- زمز

شعر و دل نوشته ها

مجموعه شعرهای منتشر شده:۱-یک باغ زخم تر ۲-سبز سرخ ۳-روی شانه ی اروند ۴- و زلیخاست که بر پیرهنم می گرید ۵-پرندگان پراکنده اند انسانها ۶- زمز

غیرت آیینه

 

سلام دوستان خوبم

خبر مسرت بخش پیروزی شکوهمند وغرورآفرین حزب الله لبنان چقدر زیباو دل انگیز بود وازبشارت فرداهای آفتابی وحماسه های آبی سرشار...

باری،سایه روشنی ازاحساسات خودرا درقالب غزلواره ای ناچیز به خاک پای رزمندگان دریادل وحماسه آفرین حزب الله تقدیم می کنم:

 

 سبز درسبزند دستان بهار انگیزتان

 

دست های ساده ی از آسمان لبریزتان

 

دسته دسته سینه سرخان مهاجرآمدند

 

ازطواف صحن چشمان کبو ترخیزتان

 

هرنفس بر مستی ام دروازه ای وا می کند

 

در سماع ناگهان،شمس الحق تبریزتان

 

می زند روح بیابان گردم امشب مثل ماه

 

بوسه ها بروسعت زیتونی جالیزتان

 

کوه،حیران از شکوه آن  همه توفان سوار

 

ای اجاق لاله روشن ازسم شبدیزتان

 

کیستند این آسمان داران که با خون می کشند

 

طرح اقیانوس را بر خاک باران خیزتان

 

سر زد از گل سنگ های  خشم تان خورشید ها

 

شعله افشان بر طلسم وحشی پاییزتان

 

غیرت آیینه است این سید دریا به دوش

 

می دهد از فتنه ی مرداب ها پرهیزتان

 

«سست تر از خانه های عنکبوت»،آن روز گفت

 

بعد از این تندیس ابلیس است حلق آویزتان

 

جنگ دندان وسرانگشت چه باید کرد هاست

 

حاصل خصم شقاوت پیشه ی خونریزتان

 

خواب دیدم ای همه بالا بلند شب شکار!

 

پرچم صبح ظهور از شور رستاخیزتان!

ستاره خونین

  به کبوتران خونین بال فلسطین ولبنان

یاران وهمراهان خوب وصمیمی ام سلام!

تازه از تهران برگشته ام ... دیروز درراهپیمایی باشکوه وحماسه آفرینی که درمحکومیت جنایات وحشیانه رژیم  سفاک صهیونیست،درمحل میدان فلسطین تهران برگزار شده بود شرکت کردم وچه

لحظه های شکوهمند وزیبایی!...

آری،به خاک وخون کشیده شدن پرندگان مظلوم «قانا»

بار دیگردل های بیدارووجدان های جامعه ی  بشری رالرزاند ودرغم واندوهی جگرسوز فروبرد.

القصه،تازه ترین سروده خود را تقدیم می کنم:

 

می چکد ازآسمان ستاره ی خونین

 

می زنی ای ماه استخاره ی خونین!

 

دستخوش دار شدهزار مسیحا

 

پای صلیب است جشنواره ی خونین

 

هر سو گهواره ی سه ساله ی پرپر

 

آینه ی مقتل دوباره ی خونین!

 

شام غریبان،سکوت سرد خرابه

 

در دهن گرگ،گوشواره ی خونین!

 

می بینم لا بلای خرمن آتش

 

تپه ای آویشن و بهاره ی خونین

 

می وزد از خون شاخه شاخه ی زیتون

 

برجگرم ابر پاره پاره ی خونین

 

گم شده« بیروت» زیر هاله ی باروت

 

می کند آفاق رانظاره ی خونین!

 

درهر گلسنگ خشم ایل شقایق

 

پیدا آیات بی شماره ی خونین

 

دست تکان می دهد دوباره سواری

 

درگذر باد،با اشاره ی خونین!

 

می رسد ازراه ،صبح جمعه ی موعود!

 

می ریزد سبز،طرح چاره ی خونین!

 

می شنوی آسمان«مسجد اقصی»؟!

 

بوی ظهور ازپس هزاره ی خونین!!