شعر و دل نوشته ها

مجموعه شعرهای منتشر شده:۱-یک باغ زخم تر ۲-سبز سرخ ۳-روی شانه ی اروند ۴- و زلیخاست که بر پیرهنم می گرید ۵-پرندگان پراکنده اند انسانها ۶- زمز

شعر و دل نوشته ها

مجموعه شعرهای منتشر شده:۱-یک باغ زخم تر ۲-سبز سرخ ۳-روی شانه ی اروند ۴- و زلیخاست که بر پیرهنم می گرید ۵-پرندگان پراکنده اند انسانها ۶- زمز

یک دفترتازه غزل!

 

دوستان سبز سیرت و زلال و صمیمی ام سلام

سرسبزی تان دوچندان،لحظه هایتان هم ریشهِ شوق وشکفتن،کوچه باغ های شعرتان آیینه کاری ودلتان همیشه بهاری باد.

باری،تازه ترین مجموعه شعر من یعنی«وزلیخاست که برپیرهنم می خندد»که  دریادداشت قبلی،بشارت انتشارش راداده بودم دیروز ازراه رسید.این دفترشعر که فراگیرنده ی  چکیده ای ازسروده های سال های 1373تا1385 است رابه عابران کوچه پسکوچه های بارانی شعرکه ازتباردریاودردند پیشکش می کنم.

ازیاران وهمراهان صاحبدلم خواهشمندم بانظریات ارزنده وسازنده ی خود چراغی فراراهم روشن نمایند«که درازاست ره مقصدومن نوسفرم!»

محل عرضه کتاب:برازجان.خیابان بیمارستان17شهریور.جنب سازمان تبلیغات اسلامی.کتاب ومحصولات فرهنگی موعود. تلفن07734249906

***

باهم غزلی ازاین دفتررازمی خوانیم:

 

دل به دریا

 

...وشب درگذارگناه ایستادم

 

سرراه چشمی سیاه ایستادم

 

دلم تادخیل نگاهش ببندم

 

فقط چشم درچشم ماه ایستادم

 

ودلشوره مثل شبح درمن آویخت

 

زمین خوردم ونیمه راه ایستادم

 

شب پیش،پای چنارقدیمی

 

سرافکنده وعذرخواه ایستادم

 

وبازامشب اینجا کنارگز پیر

 

برای فقط یک نگاه ایستادم

 

پرستوی شبگردخانه به دوشم

 

بدون تو بی تکیه گاه ایستادم

 

غزل!دل به دریازدن جایش اینجاست

 

که گلپوش موج نگاه ایستادم

 

منم پشت پاخورده ی سرنوشتی

 

که پای هزاراشتباه ایستادم

 

         بهمن79.برازجان

یک خبرتازه تر!

«وزلیخاست که برپیرهنم می خندد!»عنوان چهارمین مجموعه شعراین جانب است که حداکثر تا ده روزدیگر

اززیرچاپ خارج وروانه بازار کتاب می گردد.این دفترشعر،فراگیرنده ی 44غزل و3مثنوی است که ازمیان بیش ازصد غزل وده مثنوی دست چین شده است.

این مجموعه شعرتوسط انتشارات همسایه تهران به همت شاعراصمیمی وارجمند جناب آقای صادق رحمانی منتشر می گردد.

یک خبر و یک شعر تازه!

روی شانه اروند عنوان جدیدترین مجموعه شعر اینجانب است که با همت بنیاد حفظ آثار و نشر ارزش های دفاع مقدس، توسط انتشارات صریر، به چاپ رسیده است.

این مجموعه شعر، فراگیرنده سروده های با مضامین دفاع مقدس و ادبیات پایداری در قالب غزل، مثنوی، رباعی، دوبیتی و یک کار سپید می باشد که به تازگی وارد بازار کتاب گردیده است.

 

اماتازه ترین سروده منتشرنشده خودراکه درحال وهوای انتظاراست به پیشگاه مقدس گل سرسبدهستی،جان جانان،قطب عالم امکان مهدی قرآن_عج الله_ـ‌ـ‌ـ‌‌‌‌‌ـ تقدیم می کنم:

سمت ظهور

پشت دروازه کسی آینه پوش آمده است

 

گوش کن گوش خیابان به خروش آمده است!

 

پشت دروازه ی آدینه صدایم کردند

 

سیصدوسیزده آیینه صدایم کردند!

 

جاده درجاده صدای نفس صبح ظهور

 

آسمان می رقصد درهوس صبح ظهور!

 

افق ازشوق تماشایش قندیل به دست

 

آسمان می شکفد شهپر جبریل به دست!

 

این مسیح است که ازعرش به زیرآمده است

 

یعنی آغوش خداتوبه پذیرآمده است

 

این مسیح است که برمسجداقصی بارید

 

آن طرف تر به سرغربت «قانا» بارید!

 

این مسیح است که سجاده ی خودراواکرد

 

وهزارآینه تقدیم کبوترها کرد!

 

گو«ادریس»زبام ملکوت آمده است

 

«خضر»باتکه ای ازابر قنوت آمده است

 

باد ازپیرهن دوست شمیم آورد ه است

 

به هوارقص کنان «عظم رمیم» آورده است

 

آسمان پنجره درپنجره نورآمده است

 

گردش چشم خداسمت ظهور آمده است!

 

هله ای چشم به راهان ظهوراوآمد!

 

شده تفسیر،مزامیرزبوراوآمد!

 

جاده ها یکسره ازشوق،شقایق پوشند

 

سربه داران چمن بازعلم بردوشند!

 

تکیه برقبضه شمشیر عدالت خواه است

 

گوش کن برنفس جاده کسی درراه است!

 

«ونرید»استکه درحنجره ها می شکفد!

 

برلب باغچه هاشعرخدامی شکفد!

 

«ونرید»است که درنعره ِی اقیانو س است

 

سبز درسبز سواری به کفش فانوس است!

 

پشت دروازه کسی آینه پوش آمده است!

 

گوش کن گوش خیابان به خروش آمده است!

 

سبزتر ازنفس فروردین گل کرده است

 

بانسیم سحری دوش به دوش آمده است!

 

نوربرپنجره هاباز بغل واکرده است

 

ودلم تشنهِ ی گلبانگ سروش آمده است

 

هرطرف می نگرم بوی خدا می شنوم

 

نفس واشدن پنجره ها می شنوم

 

چشم تاکارکند موج به موج آینه است!

 

می رود شعرشکفتن همه جا دست به دست!

 

گفته بودند دلش درگذر علقمه است!

 

روزوشب زمزمه اش نغمه ی یافاطمه است

 

یاکه می آیدیک صبح بهاری ازراه

 

صبح آدینه ی موعود که می روید ماه

 

اوبه خونخواهی هفتادودوخورشیدآمد!

 

صدمدینه به درسوخته باریدآمد!

 

***

بازیک جمعهِ و تأخیزوغروبی دیگر

 

سایه هایی چه نفسگیر و غروبی دیگر

 

بردل غم زده ام فیض نسیمی نرسید

 

مددازابرخطاپوش کریمی نرسید

 

بازهم چشم به راهم همه شب تادم صبح

 

آرزومند گلی ازچمن مریم صبح

 

زده ام فالی وفانوس به دستی نرسید

 

وبراین سقف کبودینه شکستی نرسید

 

«زده ام فا لی وفریاد رسی»پیدانیست

 

مه گرفته است بیابان وکسی پیدانیست!

 

«این الطالب بدم المقتول» آن شیرکجاست؟!


َََشهسواری که برد دست به شمشیرکجاست؟!

 

کو شهابی به دلم هلهله ی شیطان است

 

کوچه هایش گذرقافله ی شیطان است

 

پشت دروازه مراصبح سپیدآیا هست؟!

 

یک چمن عطر نفس های شهیدآیاهست؟!

 

می شودرفت به پابوس شقایق ها نه؟!

 

محو شیدایی مجنون ها وامق ها نه؟!

 

خاک راآب زدیم از نم چشم ترمان

 

ابر بغض است به جای تو نوازشگرمان

 

چشم ها دوخته بر درکه مگر برگردی

 

که غمت سخت نشانده است به خاکسترمان

 

باسحرزادترین حنجره ات جارزدیم

 

ای تو بیت الغزل بی بدل دفترمان

 

می شود دست کم ای خوب بگیریم آیا

 

دامن سبز تورا در نفس آخرمان

 

شب گرفته است جهان رایا خورشید بیا!

 

به کناری بزن این ظلمت تردید بیا!

 

«عجل الله!»دلم کشته ی چشمان توباد

 

قسمتش جرعه ای ازرحمت باران توباد!