با سلام خدمت دوستان
نظر به درخواست مکرر و سوال دوستان در مورد تهیه مجموعه شعر به اطلاع می رساند برای تهیه اینجا را کلیک کنید
اما با یک غزل تازه مهمانتان می کنم:
بالی بزن
بالی بزن که فرصت چندان نمانده است
بر آسمان دریچه، فراوان نمانده است
دستی بزن به دامن سجاده های سبز
در سفره هایمان کمی ایمان نمانده است
بلقیس وار سجده به خورشید می کنیم
یک هدهد از تهاجم شیطان نمانده است!
کو اسم اعظمی که از این ازدحام دیو
انگشتری برای سلیمان نمانده است!
پیراهنی نمی وزد امشب به گریه گفت
تا صبح، پیر خسته کنعان نمانده است!
سر بر نکرد نیزه ای اسفندیار کو؟
بر جاده، گرد رستم دستان نمانده است
ای شیخ ای چراغ به دست غریب شهر
با دیو و دد بساز که انسان نمانده است!
بر این دریچه های مه آلوده ی کبود
تصویری از تبسم گلدان نمانده است
ای کولیان خسته گم گشته در غبار
زنبیلی از ترانه باران نمانده است
«اروندی» از تموج لبخند آسمان
«چزابه ای» شکوه شهیدان نمانده است
چشمانمان به ایر دعایی گره نخورد
در دل فراتر از هوس نان نمانده است
صید پرندگان نشابور کرده ایم
راهی دوباره سمت خراسان نمانده است!
ای دست های نافله دستی تکان دهید
در سینه ها طراوت قرآن نمانده است!
جز ازدحام آدم و آهن، غبار و درد
نقشی به سنگ فرش خیابان نمانده است
ای شیشه های سرد سکوت شبانه مان
سهم شما تلنگر باران نمانده است
طرح بهار را وسط دفترم کشید
دستی که جز به رنگ بهاران نمانده است
بر بام برف خیز غزلهای من نوشت:
چیزی به انتهای زمستان نمانده است!
تاریخ سرودن 20/5/86 برازجان
گرانمایه دوست سلام
مارا به خاطر این غزل خوب خبر نکردی
نمره غزلت بیست از هر جهت
فقط عنایت کن دریچه های مه الوده ی صحیح است
با چند کار تازه منتظر عطر حضورت هستم
غزلتون رو خوندم
باید بگم که خوب بود
من هم با دو غزل با مطلبی به عنوان خط آخر به روزم و منتظر
شعر زیبایی بود و استاندارد .. شعرتون مطلع زیبایی داره و این زیبایی تا دوبیت بعد ادامه داره کم کم افول می کنه و دچار پراکندگی شده ترکیبهای نارسا . زبان نسبتا کهنه و .. که سبب می شود مخاطب از ادامه شعر صرف نظر کند و شعرتون با بیتیبایی تمام میشه
سلام خدمت شما بسیار وبلاگ قشنگی دارید
به منم سر بزنید با یک بروز تازه منتظرم به امید دیدار
اگر لطف کنید مرا لینک کنید منم شما را لینک میکنم
به امید ددیدار
خدا نگــــــدار
سلام عزیز جان
ممون از لطف سرشارت
غزل زیبایی بود
نویسا باشید
سلام خدمت شما دوست عزیز . یه انخاب خوبی داشتین در مورد قافیه ها وا قاعا شما رو تحسین میکنم و یه کم هم شعر تون بوی کهنگی میده و نو نیست
مرسی که سر زدی
بازم بیا بای و امیدوارم که نقد منو بپذیرید
سلام
حاج آقا بسیار پرورده و بارور بود من که لذت وافری بردم راستی از کرم و لطف شما بی نهایت سپاسگزارم که مرا خبر کردی لطف شاملت از ما دریغ مدار. برقرار باشید
سلام استاد مخلصیم و دلتنگ دیدارتان. آدرس من شیراز صندوق پستی ۱۳۳۴-۷۱۵۵۵
سلام
یادم می آد تو فارسی دبیرستان نوشته بود غزل ۷ تا حداکثر ۱۰ بیت داره! فکر کنم این قصیده بود!!! آخه خیلی طولانی بود.
از شوخی که بگذریم بسیار با این غزلت حال کردم .خیلی زیبا بود . بیت بیتش را باید اس ام اس کرد فرستاد. این کار را نمی کنم تا لو نرم!
سلام عزیز
بسیار زیبابود به خصوص بیت:
بر این دریچه های مه آلوده ی کبود
تصویری از تبسم گلدان نمانده است
راستی کتابتون هم رسیده ولی من تازه امروز رسیدم بندر والان میرم از پست می گیرمش
به روزم ومنتظر
در پناه بارون
دیشب در حضور خدا
چوب خط گناهانم پر نشده بود
و با اولین پرواز یک تابوت ناکام و بی مسافر
از فرودگاه هزار اتوبان جهان نامیرا
به سوی جهان میرا
دیپورت می شدم ! ! !
//////
سلام دوست من /به روزم با سپید شعری که به سیاهی ام نشانده است
سلام جناب انصاری عزیز.غزل زیبایت که که با رنگ و بوی حسرتگرایی ومیل به بازگشت به هویت تغزلی ادبیات دوره جنگ آمیخته بود به دلم نشست .برخی مواقع
حسرت سازیهای ساختگی در حول محور ادبیات جنگ کارها را به شدت شعارگونه می سازد و در این میان کم نیستند که شعر شان به این ورطه افتاده است .اما بی ادعایی و بی ریایی شما و عدم فاصله میان من راوی -توی شعر- و محمد حسین انصاری نژاد
شعر را شاعرانه ساخته است و آدم اهل دل را هوایی میکند .من لذت بردم.
سلام دوست عزیز ممنونم الز اینکه من و به خوندم این غزل زیبا دعوت کردید
عالی بود
درود ! شعرهای خوبی خواندم اینجا . موفق باشی ...
سلام
ازلطف و نظرتان تشکر دارم. امید که خداوند به حرمت ماه شریف شعبان وسعت رزق بدهد و حج ظاهر نیز شامل حالتان بشود ایام عزت مستدام
سلام جناب انصاری عزیز
کار هایتان به دل نشست و زیبا بود در غزل معاصر ارادتی خاص به زنده یاد منزوی دارم
وبا خواندن شعر هایتان یاد ایشان افتادم خدایش رحمت کناد
پاینده باشید
سلام وعرض ادب دوست عزیز!
شما با طبع رسا و اندیشهء گیرا طوفانی بر پا کرده اید.
بیاد نبشتهءاز هموطن مان کاظم کاظمی شدم که:
گر چه امشب توبه کارم صبحدم خواهی شنید
مهر مسجد برده ام فرش حرم دزدیده ام
باید معترف شد سرودهء زیبای شما در همین بخش که:
دستی بزن به دامن سجاده های سبز
در سفره هایمان کمی ایمان نمانده است
به جایش زیبایی به خصوصی دارد مثل همهء مصراع های زیبای شما.
اگر در جواب پیام شما اندکی تا خیر شد با بزگواری پوزشم را پذیرا خواهیدشد زیرا زندگی طوری هست که گاه گاهی فر صت هارا از ما میرباید.
طبع زیبا ورسای تان در جولان وقلم شما رنگین تر باد عرض حرمت دوست شما ظریفی
دوست من سلام !
شعرتان ، جویبار عرفان بود.
چیزی به انتهای زمستان نمانده است!
ایکاش این زمستانی را که میگویی بعدش بهار بیاید و پس از زمستان بلافاصله زمستان دیگری نیاید.
سلام دوست من
از بوشهریهای دور از آشیانم.غزلی دیدم با قافیه هایی محکم.
از اینکه نظردادید ممنون.پیروز باشید
باقی بقایتان...
سلام جناب انصاری عزیز
ما که منتقد نیستیم ما در مکتب شما درس پس می دهیم
اما داشتن مجموعه شعر شما برایم افتخار است چگونه می تو ا نم آن را
بدست بیاورم .
سلام علیکم ممنون از اینکه لینک کردین بنده نیز بااجازه شما و با کمال افتخار وبلاگتان را به پیوندهام اضافه می کنم باقی بقایتان
و سلام
بستر من آسمان است .چشمهای من ستاره ای.من آبادانی را از باران آموخته ام .و خدا ست صمیمی من و من چقدر خوشبختم در این پوستین آبی و تو بیا همسفر
اشک هایت را با آرام تقسیم کن..
واقعا زیبا و پر معنی سروده اید. شعرشما عزیز پر از تصویر و خیال باسبک جدیدی و بدون مبالغه در ردیف بهترین هاست. موفق باشید
من کجا و تو کجا ....!!!
موفق هستی ...
ادامه بده ...