شعر و دل نوشته ها

مجموعه شعرهای منتشر شده:۱-یک باغ زخم تر ۲-سبز سرخ ۳-روی شانه ی اروند ۴- و زلیخاست که بر پیرهنم می گرید ۵-پرندگان پراکنده اند انسانها ۶- زمز

شعر و دل نوشته ها

مجموعه شعرهای منتشر شده:۱-یک باغ زخم تر ۲-سبز سرخ ۳-روی شانه ی اروند ۴- و زلیخاست که بر پیرهنم می گرید ۵-پرندگان پراکنده اند انسانها ۶- زمز

یک غزل و سه رباعی عاشورایی

عاشورا

 

خیره در خون خدا ظهر محرم بارید

ابر با سرخ ترین حادثه توأم بارید

ماه ماتم زده ی تعزیه گردانی عشق

آسمان با جگر تشنه دمادم بارید

از غمش صبح ازل دستخوش توفان شد

عرفات است عزا خانه ی آدم بارید

سر به خون می زند از پنجره عرش مسیح

تا سیه پوش عزا حضرت مریم بارید

پر زدم تا ملکوت افق عاشورا

قلم آکنده شد از نشأه زمزم بارید

بر سرم سایه ی ابر کلماتی است شهید

دفتری سوخته از مرثیه خواهم بارید

کی شوی ترجمه ای دست وفادارترین؟

کوه هم در گذر واقعه شد خم بارید

عشق را لهجه ی قرآنی تو معنا کرد

وقتی آیینه ترین آیه ی محکم بارید

سنگ شد چشم من آقا تو قبولش کن که

قدر یک بال مگس، قدر مسلم بارید

 

***

 

ای ماه گواه داغ پنهانی آب

ها می شنوی شرح پریشانی آب

یک علقمه تشنگی ببین موج به موج

افتاده ترک باز به پیشانی آب

 

***

 

تلفیق خدا و خون فقط پیکر توست

خورشید گلی از چمن حنجر توست

شب وقف مدار چشم هایت مولا

صبح، آینه ی دستِ بهارآور توست

 

***

 

ای علقمه از خروش آن مست بگو

از تشنگی و ساقی بی دست بگو

دیدی که چنان شکست و آهی نکشید

زیباتر از این رشادتی هست؟ بگو!

 

 

عاشورای سال 14۲۹ هجری قمری

سبز سرخ

سبز سرخ

یک دم ای شور بختان ببیمید

سبز و سرخ درختان ببینید

این خیابان غرق سپیدار

این همه سرخ سبزینه افکار !

این درختان حسینی تبارند !

بر بلند آسمان شاخه دارند

اقتدا بر صنوبر ببینید

آسمانی کبوتر ببینید

هر چه سرخ است رنگ قیام است

نذر دریا – علیه السلام – است

باید آتش بگیری توکوفه

کوفه ای کوفه بی شکوفه

بام و دیوار لبریزی از گرگ

بیشه در بیشه پاییزی از گرگ

ها ! چه افسرده و سوت و کوری

سنگی اما نه سنگ صبوری !

کوچه ها خسته دلتنگ داری

مردم از تیره سنگ داری

آسمانت ورم کرده ، خونرنگ

کوچه های زیر آواری از سنگ

کوچه هایت کبوتر ستیزند

صحنه شوم جنگ و گریزند

قحطی وسعت آسمان بود

خشکسال گل و آب و نان بود

نخلهای تو خاکستر آورد

جای خرما فقط خنجر آورد !

دیدی آنک سپیدار گل داد

سرخ هفتاد و دو برگ افتاد

کربلا یعنی اندیشه سرخ

قامت سبز با ریشه سرخ

کربلا یعنی آیینه پوشی

از گلوی عطش جرعه نوشی

کربلا یعنی آتش سرودن

شرح خون سیاوش سرودن

معنی «العطش» در کویر است

آب اینجا سرابی حقیر است

میوه این قیام آتش و خون

کربلا یعنی آنسوی معراج

تیر ها را گلوی تو آماج

پرده سینمای جنون است

چلچراغ فقط اشک و خون است

آب شرمنده درک عباس

عاشقی زنده درک عباس

دستهایش پل آسمان است

تا خدا بهترین نردبان است

اوست آب آور حوض کوثر

این چه دستی است الله اکبر !

کربلا چیست عاشق ترین مرگ

همنوای شقایق ترین مرگ

کربلا یعنی از من گذشتن

در هوای شکفتن گذشتن

یعنی از هر چه خنجر گذشتن

چون ذبیح مطهر گذشتن

کوفه یعنی وفایی دروغین

دعوی کربلایی دروغین

رسم کوفه است تکفیر خورشید

غافل از فکر  تفسیر خورشید

خنجر از پشت خوردن شنیدی !

روز هنگامه مردن شنیدی !

سست پیمانی آهنگ کوفه است

هر پلیدیست همرنگ کوفه است

دل به دریا بزن کربلایی !

جرعه ای لا بزن کربلایی !

استخوان مانده سهم گلویم

تیر تبعیدیان پیش رویم

نینوایی کن این مثنوی را

شرح منظومه معنوی را

صد غزل شو رو شینم بنوشان

جرعه ای یا حسینم بنوشان

اینک اینک حسین ایستاده

چشمهایش بر آن سوی جاده

چون علی بسته عمامة او

کربلا مست هنگامة او

کوفی خنجر از پشت برگرد

خون عشقت در انگشت بر گرد ! ...