شعر و دل نوشته ها

مجموعه شعرهای منتشر شده:۱-یک باغ زخم تر ۲-سبز سرخ ۳-روی شانه ی اروند ۴- و زلیخاست که بر پیرهنم می گرید ۵-پرندگان پراکنده اند انسانها ۶- زمز

شعر و دل نوشته ها

مجموعه شعرهای منتشر شده:۱-یک باغ زخم تر ۲-سبز سرخ ۳-روی شانه ی اروند ۴- و زلیخاست که بر پیرهنم می گرید ۵-پرندگان پراکنده اند انسانها ۶- زمز

دو غزل تازه

ضـریح ناپیدا

 

سلام دختر آیینه پوش آبی ها!

کلید باغ شب قدر و سرِّ « اعطینا »

 

سلام ما به تو یاس کبود وسعت عشق

سلام ما به تو ماه تمام آینه ها

 

سلام بر تو که بانوی آسمان هایی

مقیم سایه ی تسبیح قدسی ات دنیا

 

سلام بر تو پیام آور مدینه درد

که در تهاجم آتش شکفته ای تنها

 

گل محمدی شعله ور، دوباره دعا!

بهار، دست به نفرین نمی برد بالا

 

سلام، شأن نزول صحیفه ی باران

عقیق زخم تو روح کتیبه ی دریا

 

تویی عصاره ی گل های ربنای رسول

و استجابت گیسوی «لیله الاسری»

 

تویی که سوره ی کوثر، نمی است از نامت

تویی که چادر تو، باغ سوره ی طاها...

 

تویی ادامه ی توفان ذوالفقار علی(ع)

کبود غنچه ی زخمت، شکوفه ی فردا

 

فدک، هزاری زخم شناسنامه ی ماست

به استناد شهیدان رمز « یا زهرا»

 

دل شکسته ی ما از نسیم می پرسد

کجاست تکِّه ی ابر ضریح ناپیدا؟!

 

 

                 تاریک ـ روشن

 

می کشم روی تمام لحظه هایم ناگهانی

با قلم موی غزل، چشم تو را رنگین کمانی

 

طرح گیسوی پریشان تو را تاریک ـ روشن

می کشم عاشق تر از پروانه روی شمعدانی

 

یک نسیم ناگهان نقاشی ام را با خودش برد

سر در آوردم از اینجا:« تپه های آسمانی »

 

ناگهان چشمت مرا دیباچه ی عشق ازل شد

برق زد کوه دلم بی وقفه در  آتش فشانی

 

ای پریزاد دوبیتی های صحراگرد فایز!

کو جنون نی لبک ها با گلویی شروه خوانی؟

 

دل به توفان می سپارم، هرچه باداباد امشب

هرکه می خواهد بگوید: سر به صحرا زد فلانی

 

باغ بی برگی ست ذهن دفترم، کی روبرویم

می نشینی تازه مثل فرصت سبز جوانی

 

می کنم وقف نگاهت، آخرین برگ غزل را

تا کمی شرح جنون شعله زادم را بخوانی

 

فراسوی واژه ها

امشب دوباره دست در آغوش ابرها
گسترده است باغچه سجاده ی دعا
امشب چقدر گریه ی شب بو شنیدنی
روی سرم وزیده شقایق چه دلربا
یک ناگهان نسیم سحرزاد غنچه داد
بارید بی مضایقه گل های «ربنا»
دیشب چقدر پنجره محو غبار بود
دیشب که بی تو یکسره مسموم شد هوا
برگی نداشت غنچه شب بوی خاطره
خمیازه می کشید شب افسرده، مرگ زا
امشب چقدر پچ پچ گنجشک های نور
غرق ترانه اند در آن سوی ناکجا
امشب چقدر پنجره ها با تو دیدنی
امشب چقدر حنجره ها ابی صدا
تفسیر یوسف از نفس ماه می چکد
در آیه آیه دست تکان می دهد خدا

یا ایها العزیز«1» بهار از زمین پرید

دستی تکان بده که غریبان آشنا؛

دیوار قد کشیده به پیش نگاهشان

در برگ ریز عاطفه محکوم انزوا

انگار فصل روزه ی گل های مریم است
ایمان بیاوریم وضوی سکوت را
چشمت دریچه ای به افق های باز شد
پیوند زد مرا به فراسوی واژه ها
یعنی مرا به حوصله ی سبز باغ برد
پشت درنگ فاصله ها جار زد بیا
تا خلسه های سبز گل سرخ پر زدیم
باران گرفت بر ملکوتی که ما دو تا...
بر دست هام ابر قنوتی نگفتنی
تا عشق مثل قوی سپیدی شدم رها!

 

 

 

 

 

 

۱-قرآن کریم