شعر و دل نوشته ها

مجموعه شعرهای منتشر شده:۱-یک باغ زخم تر ۲-سبز سرخ ۳-روی شانه ی اروند ۴- و زلیخاست که بر پیرهنم می گرید ۵-پرندگان پراکنده اند انسانها ۶- زمز

شعر و دل نوشته ها

مجموعه شعرهای منتشر شده:۱-یک باغ زخم تر ۲-سبز سرخ ۳-روی شانه ی اروند ۴- و زلیخاست که بر پیرهنم می گرید ۵-پرندگان پراکنده اند انسانها ۶- زمز

یک چارپاره و یک غزل

خورشید خانه زاد

وسط آسمان نفس می‌زد

لرز لرزان پرندة خورشید

از تب انتظار حادثه‌ای

پرزنان دور کعبه می‌چرخید

   ***

می زد از انتظار، نبض زمین

شد سراپا نگاه وگوش به زنگ

نخل ها بیقرار، مات و شگفت

چشم بر راه اتفاق قشنگ

***

بال بال فرشتگان پیچید

«یاعلی» در گلوی باد شکفت

جار زد جبرئیل با هیجان:

گل خورشید خانه زد شکفت!

***

سبز درسبز آسمان روئید

دربه روی بهشت وا کردند

با شکوفه شکوفه تبریک

عرشیان، کعبه را صدا کردند

***********************************

بانوی آسمانها

دستی زدم به موج، گیسوی آسمان ها

گل چرخ ها به باغ،شب بوی آسمانها

امشب که می‌تراود، یاس بهشت نم نم

با دانه دانه تسبیح، آن سوی آسمانها

یک سایه روشنی از، باغ کبود میخک

دستی کشید ناگاه، بر روی آسمان‌ها

طرح گلی کشیدم،ناگاه گریه سر داد

گل میخ شعله وربر،بازوی آسمانها!

بر دفترم شنیدم، بال فرشته‌ای ‌را

نام تو را نوشتم، بانوی آسمانها!

نامت کلید باغ، گل خانه‌ی اجابت

پژواک سجده‌هایت، یاهوی آسمانها

دیباچه‌ی فدک را، زخم تو کرده امضاء

چون قایق کبودی،پهلوی آسمانها

دنباله ضریحت، آن سوتر ازافق هاست؟

اینگونه میکنند آه، واگویه آسمانها!

دنبال خاک پایت، هرشب گجا بگریم

مهمانی مدینه، یاتوی آسمانها

این زوزه تمدن ایمانمان درو کرد

جزتو امان ندارد، آهوی آسمانها

گسترده چشمهایم، سجاده ی توسل

دستم بگیر بانو، بانوی آسمانها!

 

 

دو غزل تازه

گلوی تازه

باید به دنبال گلوی تازه ای باشیم

در رهگذار جستجوی تازه ای باشیم

از طعم ادراک شقایق های وحشی مست

خمیازه ی باغ گلوی تازه ای باشیم

هر روز از تقویم برگی کهنه می افتد

غرق بهار از رنگ و بوی تازه ای باشیم

وقتی سکوت واژه ها را بر می آشوبیم

خوب است فکر های و هوی تازه ای باشیم

خون "اناالحق" را به رگ های غزل ریزیم

یک سینه، حلاج شهود تازه ای باشیم

از کوچه های سنگی تکرار آن سوتر

با آینه در گفت و گوی تازه ای باشیم

یک سوره از ابریشم بال ملائک چید

تجریدی از سرّ مگوی تازه ای باشیم

قد می کشد از هر طرف دیوار، باید از

پیچ و خم حیرت به سوی تازه ای باشیم

دندان به خون میوه ی عصیان زدن تا کی؟

سرشار طعم آرزوی تازه ای باشیم

یک جور دیگر هم خدا را می توان حس کرد

فکر نمازی با وضوی تازه ای باشیم

 

  

پشت هر لبخند

می کشم دستی به باغ پسته ی پیراهنت

گلفروشم، گلفروش خنده هی روشنت

تکمه ی پیراهنت را با نخ سبز بهار

می کند هر لحظه گلدوزی خیالم بر تنت

با پرند موج گیسویت تفأل می زند

دست کوتاه گناه آلوده ام بر گردنت

سبز باد این روزهای تازه مثل زندگی

لذت نان و پنیرو چایی آویشنت!

خوب یادم هست اواز تو را تنگ غروب:

خسته ام شهر شلوغ از ارتفاع آهنت

گاه گاهی روبروی چشم تو حس می کنم

پشت هر لبخند تلفیق سکوت و شیونت...

می نشینم تا گلویی تر کنم از خاطرات

تا ببارد ابر قدیس غزل بر دامنت!