شعر و دل نوشته ها

مجموعه شعرهای منتشر شده:۱-یک باغ زخم تر ۲-سبز سرخ ۳-روی شانه ی اروند ۴- و زلیخاست که بر پیرهنم می گرید ۵-پرندگان پراکنده اند انسانها ۶- زمز

شعر و دل نوشته ها

مجموعه شعرهای منتشر شده:۱-یک باغ زخم تر ۲-سبز سرخ ۳-روی شانه ی اروند ۴- و زلیخاست که بر پیرهنم می گرید ۵-پرندگان پراکنده اند انسانها ۶- زمز

زمزمه کاشی ها


کتاب :زمزمه کاشی ها

شاعر:محمد حسین انصاری نژاد

ناشر:انتشارات معاونت فرهنگی و تبلیغی(ذوی القربی)

و اما یک غزل از این مجموعه شعر


.....

دور از تو دل می سپارم، چون ابر، نم نم به دریا

این جاده ها می رسانند، روزی تو را هم به دریا


انگار از صبح خلقت، شاعر گره خورده با موج

یا چتر دلتنگی اش را، گسترده آدم به دریا


دیشب که حزنی صمیمی، روی سرم سایه افکند

آوار کردم دلم را، سنگین تر از بم به دریا


وقتی شب از نیمه رد شد، بر دوش ساحل نشستم

با سایه روشن مرا برد، یک حس مبهم به دریا


سر می گذارم دوباره، بر وسعت شانه هایش

ابری ترین شعرها را، هی می نویسم به دریا


گفتم تو را می سرایم، دیدم غزل جا ندارد

اندوه پهناورم را، با گریه گفتم به دریا



دوچرخه ای که نیست

سنگفرش کوچه ها، با تو جور دیگر است

بی تو در تمام شهر،قحطی کبوتر است 

 

با تو راه می روم، شعر غنچه می زند

 دردلم غزل غزل ،حس شعر قیصر است 

 

حرف می زنی فقط، از گل وپرنده ها

می سرایی از غروب، پلک آسمان تراست 

 

باتو راه می روم، شهر تازه می شود

این نفس نفس تویی، یا گلاب قمصر است 

 

گفتی این طرف چقدر،کوچه ها صمیمی اند

گفتم از تمامشان، کوچه ی شما سر است! 

 

می شناسمش هنوز، کوچه ی قدیمی ات

 با دوچرخه ای که نیست ،سخت گریه آور است 

 

کوچه در خودش شکست، دست بر دلم گذاشت

آه روی دست او، جای پای مادر است! 

 

فروردین 89/بوشهر

از بهار

             

 به حنجره ی به خون نشسته ی شاعر شجاع بحرینی آیات القرمزی 

این حق توست حق غزل گفتن از بهار

شب خوانی مکاشفه ای روشن از بهار 

وقتی که شهر در قرق زرد گرگ بود

می خواستی اجازه ی گل چیدن از بهار؟!  

با دست بسته، دستخوش تازیانه ای

ننویس خواهرم پس از این اصلن از بهار !  

خواهر! تمام باغ لگد کوب تانک هاست 

خواهر! کفن بدوز نخ و سوزن از بهار!  

شلاق، حکم وحشی آل یزیدهاست

این وحشت همیشه ی اهریمن از بهار  

از دور دست تپه ی زیتون می آوری

شعری شبیه وسعت یک خرمن از بهار 

در شهر، روی دست تو تقسیم می شود

زنبیل های پونه و آویشن از بهار 

از پشت آن دریچه ی مسدود گوش کن  

در کوچه ها ترنم مردوزن از بهار  

تا خواب« یک ستاره ی قرمز» نوشته ای

فانوس های یخ زده شد روشن از بهار  

 

ای آیه ی شهید رسولان غزل بخوان  

در بحر خون خوش است تتن تن تن از بهار

می خواهم از شما بنویسم اگر چه دیر

گسترده شد قلمرو چشم من از بهار