شعر و دل نوشته ها

مجموعه شعرهای منتشر شده:۱-یک باغ زخم تر ۲-سبز سرخ ۳-روی شانه ی اروند ۴- و زلیخاست که بر پیرهنم می گرید ۵-پرندگان پراکنده اند انسانها ۶- زمز

شعر و دل نوشته ها

مجموعه شعرهای منتشر شده:۱-یک باغ زخم تر ۲-سبز سرخ ۳-روی شانه ی اروند ۴- و زلیخاست که بر پیرهنم می گرید ۵-پرندگان پراکنده اند انسانها ۶- زمز

نهج البلاغه می شنوم!نذرغربت حضرت علی -ع-


انبان نان به دوش



زنبیلی ازستاره وخرمابه دست



ازکوچه های هاشمی آهسته می رود



دلواپس کدام نگاه گرسنه است؟!



ای کوفه !کوفه!کوفه!



ای توهمیشه های خدابی شکوفه!



امشب هم آن عدالت معصوم



بیرون زدازحوالی دارالخلافه اش



دلواپس ترک ترک سقف کومه ای ست



                     برفرق کودکی



امادریغ یکسره یخ بسته اند



                  چشمان شب پرسست.



 



باورنداری ازآن بیوه زن بپرس!



آن ناشناس ،گونه برآتش چگونه داشت؟!



رخساربردهان تنورآه می کشید.



پس کوله بارگندم ولبخندرا



برشانه ی سکوت شبانگاه می کشید



 



امشب چقدرخانه ام ابری ست



ماه ازحوالی شب قدرم گذ شته است.



گلدان یاس رنگ پریده



احیاگرفته برگ به برگ



آن سوترآفتاب پرست.



امشب صریح می شنوم



ازکوفه استغاثه ی مرغابیان را



 



درگرگ ومیش صبح



یک دست بی وضوی پلید



یک گرگ،-گرگ وحشی مست_



یک سایه ی سیاه کبوترستیز



خودرابه سوی مسجدناگاه می کشد



 



 



دستی فرودآمدودریادونیم شد



                        باران یتیم



 



قرآن به سرگرفته ام اما



نهج البلاغه می شنوم!!


سه طرح نذرغربت حضرت علی -ع-

سه طرح.نذرغربت حضرت علی -ع-


 



ناشناس



 



(1)



به ماه بسپار



چشمان گرسنه ی خود را



            مظلوم کوچک!



دیگر غریبه‌ای کوله‌بار بر دوش



از پشت خاموشی نخلستان



سبز نمی‌شود



 



 



 



(2)



آیه‌های خیس نگاهت



            ـ آه چگونه بگویم؟ ـ



شرمناک بر لب تنور برد



قرآنی‌ترین گونه‌ها را



 



 



 



(3)



دیگر شانه‌های کدام شبگرد را



سلوک شبانه ی نان و گندم



زخم‌دار می‌کند



کدام شبگرد را؟!

وزش های شگفتی...

وزش های شگفتی ست دراین سمت سحرها

صبوح است،برآریدازاین پنجره،سرها!


که گسترده دراین سو،ورق مصحف شب بو؟

دراین باغ سحرخیز،حدیث است وخبرها!


شب چلچله ها خوش به مزامیر زبورست

غزل های سلیمان به لب شانه بسرها


دراین سو تپش باغچه با ورد سحرگاه
درآن سو وزش نافله از کوه و کمرها


براین چشمه بخوانیدسفرنامه ی یونس

به هرصخره اگررد نهنگ ست وخطرها


گل انداخته ماه رمضان برهمه ی شهر

گشودست شبانگاه براین میکده درها!


شب قدر خدا دست تکان داده ببینید!

که روح القدس آنجا به زمین ریخته پرها


بچرخید هلا با دف وکشکول و تبرزین
بخوانید دراین حلقه ازآشوب جگرها


دراین دایره شمس الحق تبریزمی آید
دراین حلقه ی ازقونیه دلسوخته ترها!


بنوشیددراین ماه شراب ازلی را

حرام است دراین میکده اماواگرها


شبی موقع افطارببینیدعزیزان:

که نورست ویا لقمه ی افطار پدرها؟!


دلم همنفس سیدی آیینه فروش است

که همسایه ی شبلی ست که همدوش شررها...


مرا گفت چهل بار بگو صل علی عشق

مرا گفت همین ذکر سلوک ست سفرها


مردف بسرایید به آهنگ حجازی

غزل،مهرنمازست دراین سکرسحرها


غزل بندری

سلام و دوباره باز سلام. 

این هم دومین غزلی که درتاریخ ۶/۵/۹۰ درساحل بندر عباس قدم زده ام. 

نشسته چشم به دریا و شور بندری اش

به جشن ساحل و ماه و شکوه دلبری اش

دوباره اسکله و پیرمرد ماهیگیر

که دل سپرده به افسانه ی شب و پری اش

دلش نیامد از این شور کهنه کل نکشد

به وقت زمزمه ی شروه های مادری اش

گرسنه، با خودش آورده بقچه ای کوچک

دلش نمی رود اما به نان بربری اش

چه غم که حسرت ماهی ست سهم قلابش

که آه می کشد از چرخ و قلب آجری اش

شب است و دستخط ماسه های ساحلی و

دوباره رد پریزاد و رقص روسری اش

 چه خسته یادمی آوردعشق گمشده را

که گشت روشن از او شبچراغ شاعری اش

چراغ کرسی مادربزرگ فایز بود

وماجرای پری با غرور چادری اش...

                    ***

شب است و اسکله و موجکوب سینه ی مرد

شب است و یکسره گل کرده شور بندری اش

 

 سلام بر همه دوستان خوبم ! 

تازه از بندر عباس برگشته ام.  دو غزل در سواحل شرجی زده و دوست داشتنی بندر قدم زده ام که یکی را تقدیم می کنم:

 

            جاده های ساحلی

خوش است همنفس جاده های ساحلی ات

و موجکوب غزل های سبک بیدلی ات

چقدر قافیه ها سنگی اند دریا جان !

کجاست سوره ای از ابرهای ساحلی ات ؟

به نیمه می رسد امشب که ماه زل بزند

به جامه دوختنم با پرند مخملی ات

و از سواحل بوشهر ،نامه ای دلتنگ

نوشته ام به افق های سبز انزلی ات

چقدر خسته ای از ارتفاع آهن و دود

چقدر خسته از این شهر، روح جنگلی ات

منم که سوخته ام پیش پای اسکله ها

و چشم دوخته بر ماهیان بسملی ات

 به جزرو مد تونهج البلاغه می شنوم

نشسته ام به تماشای شور یا علی ات!