شعر و دل نوشته ها

مجموعه شعرهای منتشر شده:۱-یک باغ زخم تر ۲-سبز سرخ ۳-روی شانه ی اروند ۴- و زلیخاست که بر پیرهنم می گرید ۵-پرندگان پراکنده اند انسانها ۶- زمز

شعر و دل نوشته ها

مجموعه شعرهای منتشر شده:۱-یک باغ زخم تر ۲-سبز سرخ ۳-روی شانه ی اروند ۴- و زلیخاست که بر پیرهنم می گرید ۵-پرندگان پراکنده اند انسانها ۶- زمز

اخوانیه ای ازدوست!

شاعرخوش ذوق وتواناسیدحسن مبارزباغزلی زیباوزلال مراشرمسارمهربانی های خودنموده است.به رسم تشکرازمهربانی های همیشگی این شاعرارجمند،غزل زیبای ایشان و غزلواره ای که ذر پاسخ سروده ام رادراینجامی آورم : 

 

به نام عشق ، به نام همیشه ی جاری

به نام حضرت معبود ، حضرت باری

به جان دوست که از جان من عزیز تر است 

زمانه می گذرد همچنان  به دشواری 

نه آنکه شکوه کنم  باز هم خدا را شکر

جراحت دل ما نیست آنقدر کاری  

مباد خاطرت از روزگار افسرده  

مباد چشم تو در بند گریه و زاری  

به خواب رفتن ِ با قصدِ دیدنت خوب است  

رسیدن ِ به تو در بین خواب و بیداری 

نگاه چشم، به دیدار دیگران ، هرگز  

صدای قلب ، به هنگام دیدنت ، آری  

قلمرو دل ما در تصرف عشق است

درود بر من و تو ،  شاعران درباری ! 

سلام گرم مرا می رساند این نامه

به پیشگاه  محمد حسین انصاری   

                         پاسخ به غزل زیبای دوست شاعر ارجمند سید حسن مبارز :


صدای کیست که چون چشمه ای به سرشاری

به کشتگاه من آهسته می شودجاری

به کشتگاه من این تپه های زیتونی

که گشت بی تولگدکوب خشم تاتاری

سرودم ازتووازکوه سردرآوردم!

صدای کیست ازآن قله ها؟تویی آری

خوش است زمزمه بالهجه ی هراتی تو

شهیدبلخ توگشتن به جرم بیداری!

تمام جزرومدشعرماست ازدریا

شدیم متهم امابه شعردرباری!

چقدرخسته ام ازروزنامه هاوازآن

"ستون حادثه"های همیشه تکراری

چقدرخسته ام ازشهروشنبه های شلوغ

وازکلاغ وخیابان و"جمعه بازاری"!

چقدریکسره ناقوس های کافرکیش

به نام شعرشنیدن به حکم ناچاری

ببین تهاجم چنگیزرابه کشورشعر

کجاست شورجنیدی ،سلوک عطاری

بیاقدم بزنیم امشب ازمسیرهرات

ودرقلمروشب های "شیخ انصاری"

شب وعبای تووجانمازمشهدی ات

شبیه زمزمه ی چشمه ای به سرشاری

هلال عید!به پیشوازعیدسعیدفطر

هلال عید به سمت زمین تبسم کرد

وسیر مزرعه ی بی قرار گندم کرد

درنگ کرد کمی بعد رنگ ماه پرید

کشید صاعقه کبریت و فکر هیزم کرد

چقدر مزرعه در اضطراب دود شدن

چقدر گریه ی بی اختیارگندم کرد

سپس مسافری از سمت جاده ی ازلی

((الست))خواند و خودش را میان ما گم کرد

نگاه کرد به آفت نشسته خرمن ها

چه عاشقانه به گوش زمین ترنم کرد

به کشتزار، ملخ های زرد عصیان دید

چقدر گریه که بر روزگار مردم کرد

مرور کرد به ذهنش هبوط آدم را

ورای مزرعه فریاد،بار چندم کرد

نشسته بود دلم بین دود و مزرعه را

میان دلهره نذر امام هشتم کرد!

19/6/1389.بوشهر

تقدیم به خاک پای حضرت امام علی-ع-

سلمان! تو نیستی و ابوذر نمانده است

عمار نیست ،مالک اشتر نمانده است

قرآن به نیزه می روداینجاهزاربار

جزخطبه ی دریغ به منبرنمانده است

یادت که هست شیرخدا،دست بسته بود

جزآه،سهم فاتح خیبرنمانده است!

درکوچه های هاشمی آتش هنوزهست

باورمکن که حادثه دیگرنمانده است!

دشمن خیال کردکتاب غدیرسوخت

یاجزرومدسوره ی کوثرنمانده است!

چاه انعکاس غربت پهناورعلی ست

وقتی به کوفه،ردبرادرنمانده است

دلواپس کدام یتیم است اوکه در

آشوب هیچ معرکه ای درنمانده است!

شورشراب های ازل باشماچه کرد؟!

دوری گذشت وچشم به ساغرنمانده است

تکفیرمی کنندپیاپی امام را

ایمان شان به مصحف ودفترنمانده است

پشت درست خصم ورجزخوانی اش بلند

لشکرفزون وغیرت لشکرنمانده است!

بی تاب بردریچه ی دارالخلافه اش

غرق خروش وخشم که یاورنمانده است

شمشیرهای یکسره کوفی ست درنیام

راهی ورای گریه ی پرپرنمانده است

دیگرکجای شب تهی ازابن ملجم است؟!

درکوفه ،غیرسایه ی خنجرنمانده است

فردا،تمام جامه درانند پشت در

فرد،اولی چه فایده حیدرنمانده است!

تیغی فرودآمدودریا دونیم...آه!

آیینه ی تجلی داورنمانده است

                 ***

باورکنیم مشرب کوفی همیشگی ست

اینجااگرچه قحط دلاورنمانده است

تکرارخدعه های جمل هیچ تازه نیست

فریادحیدرست که:باورنمانده است

باورکنیم فتنه ی اهل سقیفه را

برسقف شهراگرکه کبوترنمانده است

نهج البلاغه است بخوان یاعلی مدد

ازخطبه اش ستاره فراترنمانده است!