شعر و دل نوشته ها

مجموعه شعرهای منتشر شده:۱-یک باغ زخم تر ۲-سبز سرخ ۳-روی شانه ی اروند ۴- و زلیخاست که بر پیرهنم می گرید ۵-پرندگان پراکنده اند انسانها ۶- زمز

شعر و دل نوشته ها

مجموعه شعرهای منتشر شده:۱-یک باغ زخم تر ۲-سبز سرخ ۳-روی شانه ی اروند ۴- و زلیخاست که بر پیرهنم می گرید ۵-پرندگان پراکنده اند انسانها ۶- زمز

یادداشتی برمجموعه ی غزل تازه ی محمدحسین انصاری نژاد


بسم الله النور
اگر « نیما » روحانی بود ... !
رضا اسماعیلی


به شهادت پیشینه ی هزارساله ی ادب پارسی، غزل یکی از فاخرترین، غنی ترین و با شکوه ترین قالب های ادبی است که علاوه بر مضامین غنایی و عاشقانه ، ظرفیت والایی برای بیان مضامین عرفانی ، اجتماعی ، سیاسی و حماسی دارد .
تاریخ سرایش اولین غزل پارسی ـ به معنای اصطلاحی آن ـ به قرن های سوم و چهارم هجری برمی گردد و نام شاعرانی همچون شهید بلخی (متوفی 325 ه.ق) و رودکی سمرقندی (متوفی 329 ه.ق) در شمار اولین غزل سرایان به ثبت رسیده است.
پژوهش گران تاریخ ادبیات بر این عقیده اند که اولین غزل زبان پارسی، غزل معروف شهید بلخی با مطلع زیر است:
مرا به جان تو تو سوگند و صعب سوگندی
که هرگــــز از تو نگردم ، نه بشنوم پندی
بررسی سیر تکوینی و روند تکاملی قالب غزل خود محتاج نگارش مقاله ای جداگانه است. ولی همین اندازه کافی است بدانیم که عده ای بر روی این نظریه پای می فشرند که غزل در سیر تکاملی خویش از قصیده جدا شده و به عنوان یک قالب ادبی مستقل تا به امروز به زندگی خود ادامه داده است. دیگر این که گفته اند شعر پارسی بعد از اسلام، اصول وزن های خود را از شعر عربی گرفته و ممکن است که غزل پارسی از غزل عربی اقتباس شده باشد. در این مورد مطالعه کتاب «ا َلمُعجَم » نگارش «شمس الدین محمد قیس رازی» خالی از فایده نیست.
و اما به زعم من، غزل شکل تکامل یافته و پیراسته ی تغزل است. تغزل یا «پیش قصیده» گونه ی ابتدایی و ناقص غزل استقلال یافته ی امروزی است. برای مثال قصیده ی رودکی از سه قسمت تشکیل می شده است:
1ـ پیش قصیده، یعنی همان «تشبیب» و «تغزل»
2ـ موضوع که شامل ستایش و یا مرثیه می شده است.
3ـ بخش پایانی، اشعاری مشتمل بر دعای ممدوح (شریطه)
تفاوت عمده ی غزل با تغزل در این است که غزل به عنوان یک قالب تکامل یافته ی ادبی از قابلیت های والایی برای بیان مضامین گوناگون عرفانی، حماسی، سیاسی و اجتماعی برخوردار است، در حالی که تغزل به اقتضای وابستگی خود به قصیده، صرفاً برای بیان مضامین عاشقانه ـ عشق مجازی و زمینی ـ به کار می رفته است.
وزن، ایجاز، عشق و زیبایی جز لوازم ذاتی یک غزل خوب است و به کلام غیرموزون، مُطول، غیرعاشقانه و نازیبا نمی توان نام غزل نهاد. با عنایت به این نکته، شاعر غزل پرداز باید به هستی نگاه عاشقانه داشته باشد و به همه چیز رنگ عاشقانه بزند، حتی به مضامین سیاسی و حماسی:
به جهان خُرّم از آنم که جهان خُرّم از اوست
عاشقم بــــر همه عالم که همه عالم از اوست

و اما علت این که غزل به قالب محوری شعر پارسی تبدیل شده است، به خاطر وجود شاعری رند و قلندر به نام «حافظ» است که به خاطر طراوت و حلاوت غزل هایش، همچنان شاعری بی بدیل و معاصر است ! آری، حافظ هم روزگار ماست، چرا که بیش از هر شاعر دیگری ـ عوام و خواص شعرهایش را زمزمه می کنند و هنوز بعد از گذشت چند قرن، غبار فراموشی و کهنگی بر جان غزل هایش ننشسته است.
من شک ندارم که بدون حافظ «غزل» این اقبال عمومی را پیدا نمی کرد که به عنوان محوری ترین قالب ادبی تا به امروز به حیات خود ادامه بدهد. حافظ با نبوغ ادبی شگفت خویش به غزل رنگ جاودانگی زده است. امروز ما برای تشخیص سره از ناسره، شعر همه ی شاعران را با شعر حافظ محک می زنیم و اغراق نیست اگر بگوییم که طلای ناب شعر حافظ، ما ایرانی ها را در شعر مشکل پسند و سختگیر کرده است.
و اما این که آیا غزل خواهد توانست در آینده هم این محوریت را حفظ کند یا نه، مشروط به تحقق چند چیز است؟
الف) اجتهاد پویا در حوزه ی غزل در ادامه ی سیر تکوینی و روند تکاملی غزل پارسی صورت گیرد.
ب) رفتار شاعران هر عصر با غزل، رفتاری «فراهنجار» باشد.
ج) شاعران غزل پرداز قدرت انعطاف و انطباق شکلی و محتوایی غزل را متناسب با تحولات فرهنگی و اجتماعی داشته باشند.

با پذیرش این تعریف که غزل شعری است بین پنج تا دوازده بیت ( پانزده بیت ) که مصراع اول و مصراع های زوج آن هم قافیه است، می توان در محتوا و مضمون قایل به گونه های غزل عاشقانه، عارفانه، سیاسی، حماسی، اجتماعی و … شد. ولی یادمان نرود که در تمام این گونه ها، تعریف غزل باید حفظ شود، وگرنه نام آن شعر را باید چیز دیگری گذاشت، چیزی غیر از غزل.
غزل به هر شکلی که جلوه کند، باز هم غزل است. یعنی در هیچ شرایطی نمی تواند از جوهره ی ذاتی و فطرت اصلی خود که «ایجاز» و «زیبایی» است جدا شود. ولی باید قبول کرد که در هر عصری به جلوه ای ظاهر می شود. برای مثال در عصر سعدی، کار غزل عاشقی کردن است و بس، اما در زمانه ی حافظ غزل به رند قلندری می ماند که در پناه عرفان، با دورویی و نفاق و ریا و … می جنگد. در دوران مشروطه، غزل در نقش یک مُصلح اجتماعی و سیاسی، شمشیر زبان سرخ خویش را علیه استبداد از نیام روشنگری و آزادی خواهی بر می کشد و بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و در دوران دفاع مقدس ـ هم چنان که شاهد بودیم ـ غزل در کسوت یک رزمنده، لباس رزم بر تن می کند و برای دفاع از آب و خاک و ناموس این ملت به جبهه می رود، و اما امروز، به نظر من رسالت غزل در شرایط حاضر، عدالت گستری و مهرورزی است. غزل امروز بار دیگر باید عاشقی کند و برای تقسیم عشق و عدالت و لبخند به پا خیزد.
*****
مقدمه بالا بهانه ای بود برای پرداختن به مجموعه غزل جدید شاعر متعهد و توانمند معاصر « محمد حسین انصاری نژاد » با عنوان « مکاشفه های رنگ رنگ » .
انصاری نژاد از سلسله شاعران روحانی و انقلابی ست ، و به همین اعتبار همواره پیرنگی خاص از دغدغه های اجتماعی - سیاسی در جان شعرهای او جلوه گر است . اسلام ، انقلاب ، ولایت ، جهاد و شهادت کلید واژه های اصلی اکثر غزل های اوست . چنان که موضوع بخشی از غزل های این مجموعه نیز ( پنج غزل ) انقلاب اسلامی و موضوعات مرتبط با آن می باشد که در زیر تنها به مطلع آنها اشاره می شود :

دگرگون با تو می دیدم خیابان های تهران را
*****
درآن سپیده دم از بس که روسپید شدی
*****
مجنون نمی شوند در کوچه بیدها
*****
کدامین صبح ، گلچین رد شد از باغ سحرخیزان
*****
به جان یکدگرافتاده اند اینجا امیرانت
*****
سه شعرآیینی (دوغزل و یک نیمایی ) ، دو غزل عاشقانه ، دو اخوانیه ، و یازده شعر با موضوع آزاد ( هفت غزل ، یک چهارپاره و سه شعر کوتاه ) سایر شعرهای این مجموعه را تشکیل می دهند . با این حساب بخش اعظم شعرهای این مجموعه به شعرهای آزاد ( با موضوع تدبر در عالم هستی و طبیعت ) اختصاص یافته است .
نکته بسیار جالبی که در مورد انصاری نژاد عزیز باید بگویم ، علی رغم این که او یک شاعر روحانی است ، ولی نوع نگاه و زبان او با بنیانگذار شعر نو « نیما یوشیج » قرابت و نزدیکی فراوانی دارد .به طوری که گاهی من در حین مطالعه شعرهای او حس می کنم اگر نیما روحانی می شد ، در کسوت شاعری چون انصاری نژاد در می آمد ! اغراق نیست اگر بگویم ما در آیینه غزل های با شکوه و شرقی این مجموعه ، سیمای یک « نیمای روحانی » را به تماشا می نشینیم . چهارپاره زیر با عنوان « ایلیاتی » مصداق خوبی برای اثبات این ادعاست :
کپ پو! کپ پو!... بگوکدام پرنده ست
او که در این شامگاه زمزمه دارد
او که نشسته ست روی شاخه ی " کلخنگ"
از پس پرچین خطاب با همه دارد
***
همنفس کومه های سرد ای مردم!
ای همه شبگرد کوچه سار زمستان
سوسوی "کرچاله "است وقل قل قلیان
چله نشینید در حصار زمستان
***
پچپچه ی سار هاست لای "بنک" ها
بر تنه شان زخم دارکوبان پیداست
گوش به گنجشگکان مزرعه دارید
مزرعه داران ! بهار دیگر اینجاست
***
کپ پو!، کپ پو.!.. چه آسمان زلالی !
می چکد از ابرها،پشنگه ی باران
بین نماهنگ باد و نغمه ی" کپ پو"
می بردت با خودش ،درنگه باران
آیا این شعر شما را تا حدودی به یاد چهارپاره های متفاوت نیما چون « گندنا » ، « خاطره امزناسر » ، « خنده سرد » و یا شعرهایی چون « داروگ » ، « شب پره ساحل نزدیک » و « سیولیشه » نمی اندازد :
تی تیک تی تیک
در این کران ساحل و به نیمه شب
نک می زند
سیولیشه
روی شیشه ...
همچنان که در شعرهای نیما که بر آمده از زندگی شمالی ست ، طبیعت شمال با تمام جزییات آن به جلوه در آمده است ، در غزل ها و شعرهای انصاری نژاد نیز طبیعت جنوب با شناسنامه جنوبی خویش در قاب چشمان خوانندگان شعرهایش به تماشا گذاشته شده است. در سروده های این شاعر زلال نیز کوه و جنگل و دریا و ساحل حضوری پر رنگ و عینی دارند ، ولی خواننده شعر به خوبی می تواند دریابد که این طبیعت ، طبیعتی جنوبی ست که شاعر با نگاه اصالت مدار خود به تصویر کشیده است .( چهارپاره ایلیاتی )
لهجه غزل های انصاری نژاد « وصفی – روایی » است ، نه درونی و ذهنی ، و این یکی از مولفه های شاخص شعرهای نیمایی ست . حضور درختان ، پرندگان ، کوه ، دریا ، صخره ، ساحل ، قایق ، ابر ، مه ، مباد ، موج ، طوفان ، طلوع ، غروب و ... و وصف هایی که در اکثر موارد با نگاه تیز بین شاعر تا مرز یگانگی و همآغوشی عاشقانه با طبیعت پیش می رود ، دنیای شاعرانه انصاری نژاد را برای خواننده باورپذیرتر می کند :
پرنده ای کو ازین حوالی، که گوید ازمن خبر به دریا
که دارداین دل-دل مسافر-، سحرازاینجا سفر به دریا

مراهمین بس که شامگاهی،بخوانم اینجا ترانه ازدرد
مگر که دستی مرا رساند، به یک اشارت سحر به دریا

خوشا نی انبان ایلیاتی،خروش "برنو"به گوش ساحل
مرا درآن شور،برد باخود، کدام اسب کهر به دریا؟
نگاه شاعر به طبیعت اطرافش نگاهی عینی و جزیی نگر است . شاعر به طبیعت عاشقانه مهر می ورزد ، چرا که عالم هستی را همچمن سعدی تجلی گاه آیات الهی می داند :
به جهان خرم از آنم که جهان خرم از اوست
عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
این پیوند ، خویشاوندی و شیفتگی نسبت به طبیعت تا جایی است که گاهی خواننده احساس می کند شاعر با طبیعت یکی شده است و مرزی میان او و طبیعت نیست . البته هدف اصلی شاعر از تدبر در عالم هستی ، رسیدن به چکاد « خود شناسی » و « خداشناسی » و کسب معرفت است :
کیست امشب ای دریا نقشبند امواجت
ماه نقره افشان است ،بر پرند دیباجت

بال بال قوهایت شرح منطق الطیر است
پادشاه مرغانند خسروان بی تاجت

ناگهان می آشوبند موج های ساحل کوب
صخره ها انالحق گو، کرده اند حلاجت

ناخدایت آنجا هاست ،جان پناه دریا هاست
در دلت تلاطم ها، صخره هاست آماجت

در سفینه ای سبز اوست، گوش کن خروشش را
اوکه می برد هر شب ، با خودش به معراجت

تلمیحات و اشارات قرآنی نیز در غزل های شاعر از بسامد بالایی برخوردارند . این نشانگر وقوف و اشراف شاعر به تاریخ و فرهنگ ایرانی – اسلامی است . از شعرهای انصاری نژاد پیداست که با شاعری اهل مطالعه روبرو هستیم و این برای شاعر ویژگی ممتازی ست .
در آیینه غزل های زلال انصاری نژاد سیمای فرهنگ شرقی و سبک زندگی مسلمان ایرانی به خوبی به تصویر کشیده شده است . شاعر درغزل نجیب و عاشقانه « از سال های دور » فرهنگ با شکوه شرقی را که متاثر از آموزه های قرآنی و دینی ست ، در قاب شعر خود به خوبی به تماشا گذاشته است :

ای رها درباد، باغ پسته ی پیراهنت
گل فروشم ، گل فروش خنده های روشنت
تکمه ی پیراهنت را با نخ سبز بهار
می کند هر لحظه گلدوزی خیالم بر تنت
با پرند موج گیسویت تفاٌل می زند
دست کوتاه گناه آلوده ام بر گردنت
ترمه ای از مخمل مهتاب روی شانه ات
کور باد از برق آن چشم حسود دشمنت
ناگهان یک روز از توفان عبورم می دهد
چتر شب های مفاتیح و دعای جوشنت
سبز باد این روزهای تازه مثل زندگی
لذت نان و پنیر و چای آویشنت
خوب یادم هست آواز تو را تنگ غروب:
خسته ام شهر شلوغ از ارتفاع آهنت
می نشینم تا گلویی تر گنم از خاطرات
تا ببارد ابر قدیس غزل بر دامنت

نکته دیگر این که رفتار شاعر با زبان ، رفتاری همراه با سعه صدر و احترام متقابل است . شاعر برای تمام کلمات حرمت قائل است . از این رو دست رد به سینه هیچ واژه ای نمی زند و به همه واژگان برای حضور در شعر خویش صمیمانه فراخوان می دهد . چنان که در غزل های او واژه هایی چون : « شمران ، دکل ، سیب لبنان ، برج ، آهن ، قلیان و ... » به راحتی حضور پیدا کرده اند . نیاز به توضیح نیست که بگوییم این ویژگی نیز از مشخصه های شعر نیمایی ست .
جان کلام آن که ما در مجموعه شعر « مکاشفه های رنگ رنگ » با شاعری کاملا معاصرروبروییم . شاعری که « فرزند زمان خویشتن » است و به « دقیقه اکنون » شعر می گوید . در مورد مجموعه شعر « مکاشفه های رنگ رنگ » حرف برای گفتن بسیار است ، ولی در این نوشتار مجال کافی برای پرداختن به همه دقایق و ظرایف غزل های دوست شاعرم انصاری نژاد نیست .
با آرزوی زایندگی و بالندگی هر چه بیشتر برای انصاری نژاد عزیز ، امید آن دارم که به توفیق حضرت حق در آینده نزدیک بتوانم در باره مشخصه ها و سبک ادبی این شاعر دوست داشتنی ، مقاله ای مبسوط تر و کامل تر ارائه دهم - ان شاء الله .

رضا اسماعیلی
18 دی ماه 1393