انتظار ۱ «تقدیم به آخرین موعود(عج)»
کسی می خواند از آن بالا مزامیر زبورش را
هزار آیینه روشن کرد فانوس ظهورش را
مسیح از آسمان ناگاه پای جمعه روشن کرد
چراغ انتظار جادههای سوت و کورش را
«نُرید اَن نمن...» بوی بهار ذوالفقار اوست
تمام آسمان چشم است باران عبورش را
بقیع ناشناس او ، کلید باغ یاس او
بغل وا میکند آن ناگهان سنگ صبورش را
نسیم خانه زاد خیمه گاه حضرت موعود
بیاور دست کم عطر نفسهای ظهورش را
***********************
انتظار 2
فردا کسی می گشاید، دروازهی آسمان را
دستی به گل مینشاند، پس کوچههای جهان را
میآید آری سواری، سبز شقایق تباری
من خواب دیدم –خودش بود- ، آن آبی بیکران را
می افتد از آسمان سیب، بر خالی سفرههامان
آنگاه تقسیم لبخند، این قحطی آب و نان را
آی آنکه آبی ترینی، روح زمان و زمینی
فانوس چشمم براه است، آدینهی ناگهان را
می بینمش ایستاده، پشت مهآلود جاده
میپاشد از دورها آب، یک گنبد بینشان را
تبر به ذهن زمین
به پرندگان مظلوم فلسطین
دوباره پنجره هایی شکسته ماند و غروب
پرندگان حزین، دسته دسته ماند و غروب
گرمب...بمب...گرمب...انهدام پنجره ها
تمام دهکده در خون نشسته ماند و غروب
وزید گرگ و گلوی هوا نشانه گرفت
دو تکه ابر و همین...شهر خسته ماند و غروب
پرندگان اهورایی آسمان خشکید
تبر به ذهن زمین نقش بسته ماند و غروب
به ماه چشم بدوز امشب ـ آه ـ کودک من
نثار چشم تو قاب شکسته ماند و غروب
کسی می آید از این راه جاده منتظر است
قسم به عصر ببین ایستاده منتظر است
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
شاعر و دادگاه
فردا تو و دادگاه شاعر
سنگینی صد نگاه شاعر
با یک چمدان شکستنی ـ بغض ـ
باید بزنی به راه شاعر
بر صندلی تکیده ی پارک
می افتی خسته، آه شاعر
این سقف بدون یک پرستو
چشمت را سر پناه شاعر
چون کولی خسته می سرایی
در پرسه شامگاه شاعر:
از شهر کبود قحط باران
از حادثه ای سیاه شاعر
پرونده یک پرنده مفتوح
آویزه قتلگاه شاعر
پرواز به ذهن ما فرو مرد
در پیچ و خم گناه شاعر
با آن که جنازه غزل هاست
بر پنجره پگاه شاعر
دفترچه خاطرات بردار
بنویس نگاه، ماه شاعر