در محکومیت آتش زدن قرآن کریم توسط خفاشان شب پرست
کجاست آیه «برداسلام»در آتش
صدای کیست می آید مدام در آتش ؟!
ورق ورق ورق آیینه لای شعله،کبود
کتاب عشق ،خدایا تمام در آتش؟!
میان وحشت آن لحظه،بال بال زدند
هزار چلچله از پشت بام در آتش
صحیفه گل سرخ است یا که افتاده
انار روضه دار السلام در آتش؟!
توراچماند بجز لعن آسمان برگوش؟
و جرعه نوشی شرب مدام در آتش
میان هلهله شرب الیهودخون مسیح
به دست های تو ماند است جام در آتش
خیال کردی از این بعد آسمان دفن است
وهست سایه تان مستدام در آتش؟
چه سود برده ای از رقص شعله سمت بهار
چه مایه مانده از آن ازدحام در آتش؟
شبیه ابرهه چشمت بر ابرها اما
کشید خاک ،تورا گام گام در آتش
قسم به جاده صبح ظهور می بینم
جنازه های شما صبح و شام در آتش!
زیتون زارهایت
شکوفه خیزترین فرصت بهار
و جنگل بید مجنونت
با خون گلوی بریده ی لیلی ها
مدار هزار کهکشان ستاره سرخ است
دنباله دار
ترانه های شبگردت را
موج موج مدیترانه
تشییع می کند
و چکه چکه سوگواره هایت را
در خلوت بی نشانه ترین قبرهایت
تکه
تکه
تکه
ابر!
بگذار دست های کوچک "سمرا" را
چرخ های بی رحم بولدوزر
مچاله کند
و گونه های خونی "عدنان" را
بمب های فسفری
باغ لاله
بگذار تا بی شکوفه بماند
کوفه
و سنگ صبور چشم های علی باشد
چاه
و رنگ پریده گواه غربت شقایق هایت
ماه
آه!
این روزها نابرادران عرب
شانه به شانه ی شریح قاضی ها
از پله های خون تو بالا می روند
و زیر کسای کاخ سفید می چرخانند
شمشیرها را
به زیتون زارهایت سوگند
می شنوم نفس های سپیده را
و از گل قطره های خونت
آفتاب!
به کبوتران خونین بال غزه
شب ستاره شمردن به بام شهر شماست
و ماه، مرثیه خوان تمام شهر شماست
شکسته میشنوم شیشههای بغض زمین
که روی آینهی صبح و شام شهر شماست
صدا صدای نفسهای خشم شعلهورِ
پلنگ شب شکن انتقام شهر شماست
صدا صدای قنوت ستارگان شهید
که سهم حنجرههاشان سلام شهر شماست
به رنگ العطش خیمههای عاشورا
پر از شکوفهی سرخ قیام شهر شماست
دو دست کوچک «سمرا» شکفته سنگ به دست
کنار پنجرهی ازدحام شهر شماست
نماز ظهر عطش را چه سرخ زمزمه داشت
که اقتدا به شقایق مرام شهر شماست
به زیر تانک، ورقهای باغ لالهتان
که خط خون خدا را ادامه شهر شماست
و کوفه غیر شقاوت کمی شکوفه نداد
به چاه، خطبهی آه امام شهر شماست
تکان نخورد کلاه " شریح قاضی" ها!
که خون فاجعه شرب مدام شهر شماست
و از نگاه کبوتر ستیزشان پرواز
همیشه های خدا اتهام شهر شماست
پس از معاهده ها گرم رقص شمشیرند
ولی حماسهی گلگون پیام شهر شماست
قسم به سورهی زیتون به آیه آیه بهار
دوباره قرعهی سبزی به نام شهر شماست
برق خیانت است به چشم تمامتان!
زخم عمیق چاه شمامانده بردلم
ای دشنه ی کبود«یهودا»به نامتان!
پیراهنم کجاست؟پدرغرق گریه است
چشمش ستاره ی سحرهرکدامتان
کوخضر؟درقلمروحیرت نشسته اید
شیطان وزیده برگذرصبح وشامتان
سودابه وارتشنه ی خون سیاوشید
خنجرشراره می کشدازانتقامتان
خون سیاوش است که شرب الیهودشد
تاگشت سربریده ی شرب مدامتان
یک سهره برجنازه ی سهراب پرنزد
سیمرغ شدچقدرلگدکوب گامتان!
رستم دوباره کشته ی مکرشغادشد
درگرگ خیزحادثه دنیا به کامتان!
کوغیرقارقارکبودکلاغ پیر
شب خوانی پرنده ای ازپشت بامتان؟!
دیریست درحوالی شب های شعرخویش
سرزیرپرکشیده ام ازخاص وعامتان
چون شاخه ای تکیده ازاین شهر می روم
ای ازسموم تفرقه آکنده جامتان
رفتم ولی به آینه سوگند می خورم:
می بینم ازتهاجم توفان حرامتان!
امشب دوباره نعش دلی خسته می شود
تشییع ،پشت پنجره ی ازدحامتان
ای دست های فاصله اندیش بعدازاین
«ثبت است برجریده ی خنجر دوامتان!!»
لبهایم ازترشح عصیان کبود شد
مثل کویری ازغم باران کبود شد
مثل پدرهوس هوس ازگندم گناه
آلوده ام دل و لب ودندان کبود شد
ازابرهای یائسه مان سنگ می وزید
خورشید خون گرفته،خیابان کبود شد
افسرده،بی شکوفه،بدون پرنده آه!
درخودشکسته ایم وبهاران کبودشد
گنجشک های حادته نازل نمی شوند
این روزها تمام درختان کبود شد
حتی پس ازتوسبزترین عاشقانه ها
درگیرودار وسوسۀ نان کبود شد
نم نم طراوت ازغزل عاشقانه رفت
خشکید شمعدانی وگلدان کبود شد
شیطان طلسم می کند این روح خسته را
پیشانی ازشرارۀ عصیان کبود شد