کتاب :زمزمه کاشی ها
شاعر:محمد حسین انصاری نژاد
ناشر:انتشارات معاونت فرهنگی و تبلیغی(ذوی القربی)
و اما یک غزل از این مجموعه شعر
.....
دور از تو دل می سپارم، چون ابر، نم نم به دریا
این جاده ها می رسانند، روزی تو را هم به دریا
انگار از صبح خلقت، شاعر گره خورده با موج
یا چتر دلتنگی اش را، گسترده آدم به دریا
دیشب که حزنی صمیمی، روی سرم سایه افکند
آوار کردم دلم را، سنگین تر از بم به دریا
وقتی شب از نیمه رد شد، بر دوش ساحل نشستم
با سایه روشن مرا برد، یک حس مبهم به دریا
سر می گذارم دوباره، بر وسعت شانه هایش
ابری ترین شعرها را، هی می نویسم به دریا
گفتم تو را می سرایم، دیدم غزل جا ندارد
اندوه پهناورم را، با گریه گفتم به دریا
باسلام .یکدم گمان مبر زخیل تو غافلم .......
سلام بر استاد ارجمند
مطلبی قدیمی را بازگو کرده ام چرا که فکر کردم بعد از یک قرن همانیم که بودیم دوست دارم نظری بیندازید .
سلام برادر. رسیدن به خیر. یک غزل جدید هم اضافه شد. سر زدی برام نظر بذار.
گفتم تو را می سرایم، دیدم غزل جا ندارد
اندوه پهناورم را، با گریه گفتم به دریا
سلام و عرض تبریک برادر عزیز.
سلام
منتظر نقداتونم جناب انصاری...
خوشحال میشم سر بزنید
من عاشق این کتابم!
سلام . وب زیبایی داری و مطالب زیباتر . امیدوارم همیشه موفق و دست گرمت همیشه در نوشتن توانا . حالی دست داد سری هم به ما بزن و راجع به مطالب نظر ارزشمندتو بذار. علی
سلام
دست مریزاد
سلام دوست عزیز!
ممنون از تشریف آوری شمادوست گرانقدرم .
وب زیباوقشنگ داریدبامطالب پرمحتوا.
وقتی شب از نیمه رد شد، بر دوش ساحل نشستم
با ســـایه روشن مرا برد، یـــک حس مبهم به دریــا
بسیارعالی بود دوست به امیدموفقیت شما