شب عید آتشی بر خرمن اسفند خواهی زد
به فروردین چشمانت مرا پیوند خواهی زد
برای آن که فروردین شود اسفند چشم من
قدم بر پشت بامم با گل و اسپند خواهی زد
دلم دور از تو گلدان ترک خورده است میدانم
ترک های دلم را با نگاهت بند خواهی زد
تمام لحظه های من تهی از آب و آیینه است
بگو بر ظلمت یخ بستهام لبخند خواهی زد؟
کدام ابر سترون سنگ قبر لحظههایم شد
به چشمانم گلای سبز سخاوتمند خواهی زد؟
برای این پلنگ زخمدار بیستونت باز
شب مهتاب فال سوختن تا چند خواهی زد؟!
گواهم سالهای حسرت آلودی که پرپر شد
در اثبات جنونم تکیه بر سوگند خواهی زد؟
در این حجم نفسگیر حقارتهای مردابی
صدایم از ورای قله ی الوند خواهی زد؟
و مشتی از پر سیمرغ لای این سفرنامه است
از آن حرز امانم را به بازوبند خواهی زد
غروبی تار خواهم زد تمام انتظارم را
دف تنهاییام را آسمان یک چند خواهد زد
بگو بر ظلمت یخ بسته ام لبخند خواهی زد...
سلام دوست عزیزم
ممنون از لطفت عزیز دیر آمدنم را عذر میخوام مشغول کار هستم
غزل زیبایی بود و انتظار هم همینست حس عمیقی داشت
به امید دیدارها
یا علسی
از حضورسبزتان متشکرم مجددا سال جدیرا تبریک و برایتان همه خوبیها را آرزومندم و زیبا بود بازهم منتظرم اللهم عجل لولیک الفرج والنصر
سلام بر انصاری نژاد عزیز
سال نو مبارک.
دلم دور از تو گلدان ترک خورده است میدانم
ترک های دلم را با نگاهت بند خواهی زد
غزل زیبا و محکمی بود . دست مریزاد.
سلام استاد بزرگوار
خیلی دلم می خواد یه روز بیام ببینمت
راستی تابستان پارسال یه نشست ادبی راجع به شعر دفاع مقدس برگزار کردید ،
تصمیم جدیدی برای نشستی دوباره ندارید ؟
سلام
دلم دور از تو گلدان ترک خورده است میدانم
ترک های دلم را با نگاهت بند خواهی زد
زیبا بود
سلام -
استفاده کردم . در محله ی ما منتظرتان هستم
با سخنی و شعری
سلام. از وبلاگت لذت بردم. به من سری بزنی خوشحالم میکنی. با چند رباعی به روزم ومنتظر... یاحق
غزل ( 260 )
ای سـرو نـاز حُـسـن کــه خـوش میروی بـه نـاز
عـشّــاق را بـه نــاز تــــو هـر لـحـظـه صــد نـیـــاز
فـرخـنــده بـاد طـلـعـــت خـوبـت کـــــــــــه در ازل
بُــبـْْـریـدهانــد بــر قــــد ســروت قـبــــای نـــــــــاز
آن را کـــه بـــــوی عـنــبــر زلـف تـــــــو آرزوســـت
چـون عــود گـو بـر آتـش ســودا بـســوز و ســـــاز
ســـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــلام و دروووووووووووووووووووووووود ؛
« هر روزتان نوروز ، نوروزتان پیروز »
با شرح غزل (260) از حضرت حـافــظ چشم به راهتان نشسته ایم .
مـانـا باشید و شادکام .
خیلی زیباست