شعر و دل نوشته ها

مجموعه شعرهای منتشر شده:۱-یک باغ زخم تر ۲-سبز سرخ ۳-روی شانه ی اروند ۴- و زلیخاست که بر پیرهنم می گرید ۵-پرندگان پراکنده اند انسانها ۶- زمز

شعر و دل نوشته ها

مجموعه شعرهای منتشر شده:۱-یک باغ زخم تر ۲-سبز سرخ ۳-روی شانه ی اروند ۴- و زلیخاست که بر پیرهنم می گرید ۵-پرندگان پراکنده اند انسانها ۶- زمز

به روح بلند خلیل عمرانی

بنویس امشب به دریا ،بی تابی ساحلش را

وقتی می آشوبی از ماه ،این نیمه ی کاملش را  

فایز می آید کنارت ،می خواهد امشب بگوید

با آن پریزاد تنها ،آهسته حرف دلش را  

"مفتون "سراسیمه ناگاه ، با شروه دارد می آید

آشفته، دل می سپارد ،شب خوانی ساحلش را 

بر پاست جشن پری ها ،مفتون چشم کدامی؟

آن سوی ساحل شنیدی ،چاووشی محملش را 

هر شاعر اهل جنوب است، از کشتگان جنون است

از صبح خلقت سرشتند ،با شروه آب و گلش را 

در کشورت موج آه است بر دوش مردم تو هستی ؟

آن سان که تشییع کرده ست ،هندوستان بیدلش را 

در آسمان با تبسم ،دیدیم آری خودش بود

گفتند غرق تماشاست، در مزرعه حاصلش را  

نه نه! خبر اشتباه است ،می بینمت رو به رویم

گو بس کند روزنامه، افسانه ی باطلش را!

هدیه به روح استاد خلیل عمرانی

دیری ست در حصار مه آلود شیشه ای

ای شیر خسته محو کجاهای بیشه ای؟! 

با خود مرا کجای اساطیر می بری ؟

آشفته از فسانه ی فرهاد و تیشه ای ؟! 

دریاست پیش چشم و غزل موج می زند

بی تاب چون پرنده ای از پشت شیشه ای 

بر ماسه های ساحلی اش خیره مانده ای

فکر کدام گمشده مثل همیشه ای؟ 

دلواپس هجوم ملخ های آفتی

حس می کنی فرود تبر را به ریشه ای  

مشتاق روزنامه ای از بندر آمدی

بر ساحلی و با چمدانی به گیشه ای  

ققنوس وار سوختنت عین زندگی ست

جز سوختن مباد مرا نیز پیشه ای

 

شاعر بلند شو و ببین خوب می شوی

تا کی در آن اتاق و فضای کلیشه ای

 

گنجشک های تشنه بوشهر بر درند

از موج خیز شعر بیفشان تریشه ای

ترکیب بند پیشکش به حضرت ام البنین (س)

۱

غروب دیگری بود و بقیع آشفته تر می شد

گلوی تشنه اش آتش فشانی شعله ور می شد

کسی طرح دو دست آب آور می کشید آنگاه

به خاک تشنه از هنگامه ای شق القمر می شد

سپر بر روی دستش یادگاری کربلایی بود

در آن آیینه بی تاب رجزهای پسر می شد

غمش با خاطرات غربت زهرا"س" گره می خورد

پیاپی چشم هایش خونفشان میخ در می شد

رباعی می سرود و پای نخلی تشنه لب می خواند

به گوش خاکِ عاشق بیت های منتخب می خواند

2

کشید آنگاه تصویر ضریح ماه را بر خاک

مجسم کرد بین گریه، ثارالله را بر خاک

شنید از خیمه ها تا گریه هایی تشنه پی در پی

پریشان رسم کرد آن غربت جانکاه را بر خاک

سرش را بر عصایش تکیه داد و آن طرف تر دید

حرم تا علقمه ، عکس تمام راه را بر خاک

شنید از دور، آواز" اخا ادرک" سراسیمه

کشید آن اضطراب و ضربت ناگاه را بر خاک

عصا از دستش افتاد ودو چشم خون فشانش باز

تماشا کرد طرح نا تمام آه را بر خاک

شکست اما به آهنگ بلند یا علی بر خاست

که یاد آورد شب های غریب چاه را بر خاک

دلش لرزید اما با شکوه حیدری حس کرد

احادیث ظهور آخرین خونخواه را بر خاک

 هنوز اما به گوش نخل ها هنگامه ای باقی ست

بقیع ناله ای ، زخم مصیبت نامه ای باقی ست

3

زیارت نامه می خوانم به آهنگی حزین اینجا

خدایا بقعة الصبرست یا عین الیقین اینجا؟

بقیع اینجاست ای مردم کدامین سمت کمی گردید

خبر هایی ست از عاشق ترین سمت زمین اینجا

غروب و زایران روضه هایش بی صدا خواندند

به آهنگی حجازی شروه هایی آتشین اینجا

کجای مقتلم بردی که بر پیراهنم دیدم

وزش های گلاب از روضه ی ام البنین اینجا

همین دیروز بود انگار چاووشی غریب آمد

کسی سر داد از نی نامه بند آخرین اینجا

بشیر! اینجا درنگی کن که آوازی غریب آمد

کسی این جاده را دلواپس گل های سیب آمد

4

دلت آمد به او داغ پسرها را خبر دادی؟!

به روی نیزه، چرخاچرخ سرها را خبر دادی

روایت کردی آتش را به باغ ارغوان هایش

در آتش گریه ی خونین جگرها را خبر دادی

به روی شانه اندوه جهان را ناگهان حس کرد

چهل منزل مگر شرح سفرها را خبر دادی

نگاهش رفت تا رود کف آلود و سلامی داد

که از دست علمدارش خبرها را خبر دادی

چهل منزل شهادت نامه را خواندی تو پی درپی

سپس هنگامه ی خوف و خطر ها را خبر دادی ...