اینجاگلاب وپنجره ازیاد می روند
شبهای اشک وخاطره ازیاد می روند
شوقی برای پرزدن ای آسمان نماند
زخم وصداوحنجره ازیاد می روند
آن شانه هاکه نعش ستاره کشیده اند
غرق غبارودلهره ازیادمی روند
آن روزهاکه روبه خدابال می زدیم
یاران چه شدکه یکسره ازیاد می روند؟!
کوسبز جامگان؟چه غریبانه پرزدند!
خواندوگریست زنجره«ازیادمی روند»
شرمنده ی شکوفه ی اشکی است چشم ما
عطرو شهید و پنجره از یاد می روند
سلام علیک
احوالات شما
آقا بسیار متشکر و سپاس گذاریم که کارتون درسته
چه جورم درسته
ای ول
بازم از شهید و شهادت بگید
بنده هم شهیدی هستم که هنوز وقت عروجم نرسیده
انشا الله تا اینجا هستم وبلاگتونو می خونم اگه هم وقت پروازم به ملکوت رسید اگه خدا بخواد تو بهشت می خونمش
با زم از شما تشکر می کنم
ارادتمند شما شهید زنده
جمع کن کاسه کوزت
این نظر مربوط به نویسنده وبلاگ ولات منصوری است.