هوسی نچیده حتی، به درخت ما نمانده است
گل عاشقانه ای هم،سر شاخه ها نمانده است
چه خموش مرغ امین و پلنگ پشت پرچین
به تمام شهر گویی، نمی از دعا نمانده است
نه پرنده ای، گیاهی، چه سموم باد زردی
غزلی دعای باران، به لب هوا نمانده است
نه جوانه ای طراوت، نه شکوفه ای تبسم
که به روی باغ معنا، دو دریچه وا نمانده است
به کدام ذوق، شاعر، به مکاشفه نشیند
که مدار چشم هایش، سوی ناکجا نمانده است
نه یک استکان شهودی، نه سر سیاه مستی
شب و چشمک شرابی، به پیاله جا نمانده است
نه در آسمان درنگی، نه به ابرها سلامی
که به چشم جانمازی، نم ربنا نمانده است
چه شده است آی مردم، که بهار پر زد از شهر
نه علامت سؤالی، که چرا چرا نمانده است
چه شده است بوی گندم، که به کوچه ها نپیچد
و به عطر تازه نان، نفس خدا نمانده است
منم و جنون آنی و طلوع ناگهانی
که برای زنده ماندن، فقط این بهانه مانده است
سلام دوست اندیشمندم وصمیمی گرانمایه جناب انصا ری
توبگوعزیز همدل.که در این هوای غربت
گل باغ اشنایی..بجهان چرا نمانده است
همه درد وداغ وحرمان..شده سهم سینه هامان
اثری زعطر پا ک...سخن خدا نمانده است
وبازهم غزلی عرفانی با تعابیر بسیار تازه وجستارهایی نوپدید...از شاعری درد اشنا
که در غربت زمانه اش همه را لمس کرده است
به امید خدا ومحبت شما دوستان به این راه سبز ادامه خواهم داد...
همین صمیمیت ومحبت وبزرگواری شماست که شعر ما را پر وبال می بخشد..
چراغ پیامت خلوت تنهاییم را روشن ساخت وعطر گلواژه های کلام دلنشینت باعث ارامش دلم شد.....در پر واز های اینده ات کلبه تنهایی ما را فراموش مکن
پیامت عطر گلها داشت با خود
وهر گلواژه دریا داشت با خود
پیام دلنشینت....... از برایم
تمام عشق دنیا داشت با خود.....قلم وقدمت همیشه ایام سبز
سلام دوست عزیز!
غزل نابتان را خواندم. سرشار از شور و شیدایی.لذت بردم.
چه شده است آی مردم، که بهار پر زد از شهر
نه علامت سؤالی، که چرا چرا نمانده است
کامپیوترم کنار پنجره ست...شعرتان با صدای بلند میان بادی که پرده را می رقصانید خواندم.....
انقدر صمیمی سرودید که درخت همسایه به احترام کلامتان برگ خندان شد...........
باور کنید.......................................
هماره شاعر
..دوست گرامی، روح پرتلاطمی دارید. آرزو می کنم که از این مسیر سخت گذر کنید و به خواسته ی دلتان که همانا کمال روح و اغنای درون است برسید. انشا ا...
به خودم جسارت دادم که هم راز دل شما شوم و کمی درد های مشترک انسان را
زمزمه کنم.
....هوس ها اسرار دل ما هستند. اگر به راهشان نرویم و کمکشان نکنیم که به واقعیت وجود برسند، پی به خواسته و نیاز دل خود نبرده ایم، و نتوانسته ایم به اسرار آن پی ببریم. و تنها رازی که در دل ما ماندگار خواهد بود و وجود ما را به جاودانگی خواهد رساند، عشق است. اما همیشه این خواسته ی دل و آرام کننده ی جان در دورترین نقطه ی دنیا افتاده است، آن قدر دور است که دل در فراق آن به مرگی دردناک می میرد.
و مرگی که در دل اتفاق بیفتد، مرگ همه ی هستی انسان است. مرگ زیبایی، طراوت، شادابی،شکوه و بزرگی و عظمت کائنات و سرسبزی و آن چه که شاعر شیرین سخن از دریچه ی نگاهش می توانست به زیبایی و ظرافت روح عاشقانه ی خود ببیند و در تبیین آن کنکاش کند و برای پایداری و اثبات معانی عشق بکار بگیرد.
آنگاه که هیچ اثری از زندگی در رخسار زرد حیات نمی جوید، نمی تواند با باران غزلی تازه بگوید، یا در آینه ی دل آسمان درنگ کند و سلامی به بزرگی و عظمت خدایش نثار کند، نمی داند که معبودش کجای عالم است و قبله اش را فراموش می کند و از میان آن همه خواسته های بر باد رفته ی دل هیچ نمی یابد و در کوچه های بی هویتی و بی بن بست به دنبال خدا و نفس تازه ای از بودن می گردد و از مردمی که به او پاسخی نمی دهند، راه را می پرسد و به دنبال طراوت و شادابی و بوی گندم و عطر نان می رود، او با نا امیدی به هیچ می رسد.
برای رسیدن به یک قالب خالی از جسم، که خود انسان با آن منافات داشته باشد و در اجتماع جماد و نبات نمود پیدا کند، باید از همه چیز گذر کند و به هیچ چیز نرسد، آنگاه مجنون به ذات خویش و دور از هستی خویشتن است و عشق به باغ ملکوت پرواز می کند و دیگر برای ماندن بهانه ای....
عرق ریز نخل را
پروند می گشایم و
آغوش می شوی
سلام بر عزیز جان برادر
غزلت را خواندم وحظ کردم ...به نظر حقیر اگر -است-را از ردیف حذف بفرمایید هیچ اتفاق بدی برای وزن ومفهوم شعر نمی افتد واز طرفی وزن روانتر نیز خواهد شد.
در پناه حق
سلام..است آخر می تونه حذف بشه....البته میل خودته...
شروع خیلی عالی بود....ای کاش تا آخر همین طور ادامه پیدا میکرد...البته در کل غزلی عخوب و سطح بالا بود
سلام دوست عزیز
غزل دل نشینی است . فقط مصرع آخر را یکبار بخوانید - قافیه ندارد .
سلام استاد
خیلی وقته سعادت نظر دادن در وبگاه زیباتون رو نداشتم.خواندم و لذت بردم.
با مطلب ارتباطات و تفریحات سالم،حقوق شهروندی به روزم و منتظر دیدار
سلام زیبا غزل والای شما دوست عزیز که از پختگی خاص وطبع شی.ای شما مثل همیش بر دل چنگ میزند دیار ادب را در محور سروئ ها بخصوص تر تغزل کیف دیگریست.
احسان تبری زمانیکه در سرود هایش با پژو هش های سیاسی می اندیشید با شاهت این مصراع زیبای شما نوشته است.
سر بسر پر کن قدح را موی را گنجا مده
هر که زین میدان بترسد گو برو در خانه باش.
وشما چه زیبا این سوژه را در قالب عروض بر وزن غرل درین دو مصراع نیز گنجانده اید:
(نه یک استکان شهودی، نه سر سیاه مستی)
(شب و چشمک شرابی، به پیاله جا نمانده است)
سرایش گر تان خواستارم دوست عزیز تا ازین نوشانوش شما ما تشنه کامان را نیز لمعهء در سراب سرود ها برلبی نشانده باشیم ممنون پیام شما دوست گرانقدر شاعر وارسته.
عرض حر مت حضرت ظریفی
سلام دوست گرامی
از لینکتان ممنونم. به روزم . با افتخار لینک می شوید. از شعرتان لذت بردم.
سلام همدل هم زبان
امید که رفع کسالت شده باشد
شعرت بسیار دل انگیز و با احساس بود و لحظاتت پر از شکوفه های احساس باد.
درود بر شما!
هوسی نچیده حتی، به درخت ما نمانده است
.
.
همیشه شعرهایتان را که می خوانم با آن واژه های صمیمی و زبان ساده و احساس روشنی که دارند دلم می خواهد ساعت ها بنشینم و بخوانم و بخوانم و بخوانم...
مثل همیشه عالی بود.
(هرچند که ما را از به روز شدنتان با خبر نمی کنید)
قصه ها از رستم... از یوسف به من آموختند
چون درخشیدی حذر کن از برادر" نیز هم""
سلام دوست خوبم
از اینکه سر زدی و خبر دادی ممنونم لطفت مداوم.
نه علامت سوالی که چرا چرا نمانده است.
خدا وکیلی بد رقم حال اومدم ۶بار خوندمش هر بار هم بیشتر لذت می بردم لطفت از سر ما کم نشه جوون.
با یک غزل و یک دو بیتی برای ماه مبارک بروزم و منتظر نظر شما
سلام همل صمیمی وگرانمایه صادق جناب انصاری
ماه رمضان ماه تزکیه نفس..ماه قران وضیافت خداوند بر شما فرخنده
با اشعاری تازه با دسته گلی به طرا وت وعطر حضورتان منتظر مقدم سبزتان نشسته ام...قلم وقدمتات با برکت وسبز
سلام
از حضور سبزتان در وبلاگ قلم نوشت یک تازه معلم تشکر می کنم
شعر بسیار زیبایی بود
من همیشه به وبلاگ شما سر خواهم زد.
آیا با تبادل لینک موافقید؟
سلام ؛
غزل بسیار زیبایی است ، قلمتان پر توان و ذهنتان سرشار ؛
با دو شعر زیبا از "عظیم زارع" به روزیم ومنتظر حضور سبزتان و نقد ارزشمندتان
مانا باشید و نویسا
سلام
دست مریزاد
کار قشنگیه
آب و هوای بوشهر شعرت هماره شرجی باد
***
به ما هم سری زدید زدید
نه در آسمان درنگی، نه به ابرها سلامی
که به چشم جانمازی، نم ربنا نمانده است
سلام بر دوست.
غیر از این بیت بقیه کار به دلم نچسبید.
روانی چند کار قبلی را نداشت.
البته مانند همه کارهایت کماکان پر از حرف و مضمونهای عمیق بود.
به امید دیداری دیگر.
با سلام
خوبید انشالله
منم و جنون آنی و طلوع ناگهانی
که برای زنده ماندن، فقط این بهانه مانده است
سلام دوست عزیز
هیچی برای گفتن ندارم
فقط موفق باشی
الهم عجل لولیک الفرج
سلام جناب انصاری نژاد عزیز
حلول ماه پربرکت رمضان بر شما مبارک با د
غزل زیبا یی بود اما به نظر من است رو از ردیف حذف کنید بهتر است
سلام آقای انصاری خوبین؟
من با شعراتون از سالهای مجله جوانان آشنام وهمیشه دوسش داشتم
وهمچنان...
از لطفتون ممنون لطفتون جبران میشه
ولی شاید دیگه وبلاگو به روز نکنم
سلام بدون مقدمه صحبت میکنم
کاش اندازه ی تمام روزهایی که باقی مانده بین من و گذشته ام
فاصله می بود
حرف که میزنم شبیه تومی شوم شبیه تمام سال هایی که باید می بودم اما نمی گذاشتند
خود را از پرتگاه انداختن به بعدش نمی ارزد
می ارزد؟ شاید!!!
فرار از ننگ و ذلت را به پاره شدن پیراهن ترجیح می دهم
اما وقتی که پیراهنی باقی مانده باشد
من اعتقاد دارم که بدون اعتقاد زندگی کردن که زندگی کردن نیست
آن هم بین تمام دستهایی که ذهن را به سمتی می کشانند
هر روز یک مترسک را برای نشستن انتخاب می کنم
اما هیچکدام به اندازه تو حرفهایم رانمی فهمند
شاید خدایی برای آنها کمی زود باشد
دنبال مگس ها که میروم من را به همین جا می آورند ـ بنبست
شاید بهتر باشد مسیرم را خودم انتخاب کنم
ازبین همین راه هایی که پیشنهاد شده
اما پرتگاه را انتخاب نمیکنم عیده ی مناسبی نیست خود کشی
وقتی که تمام خودم را تو تشکیل می دهی
من هیچ وقت به مر گ تو رازی نمی شوم
حتی برای مدت کوتاهی
دباره مرور می کنم تمام سالهایی که باید می بودی
من خودم را گول میزدم
کشیدن شما آسان نبود
آن هم هم بین یک چهار دیواری
باسقفی که هرچه پا بلندی می کنی دستت به آن نمی رسد
مثل آرزوهایی که داشتم
آن چار دیواری خراب شده و سقفش پایین آمده
درست روی سر من که منتظر تو نشسته بودم
شاید منتظر نبودم
جایی را برای رفتن نداشتم
همه راههای پیشنهادی به چشم های تو ختم می شدند
این روزهارا را غنیمت می شمرم
نه بخاطر کمی وقت
به خاطر فکر هایی که در سر دارم
به پرتگاهی که انتخاب کرده ام به گونه هایت میرسم ـ تسلیم
سلام عزیز بزرگوار اندیشمندم جناب انصا ری
....................................................
از بهاری امدنت گل شکفتم..دوستیت پایدار
امیدوارم شما هم از فیوضات بینهایت ماه مبارک رمضان
بهرمند شوید ودر سلک ومرتبه روزه داران واقعی این ماه قرار بگیرید
.........................................
رمضان ماه قران
گنجینه ی نورانی قران رمضان است.
ارامش دلهای پریشان رمضان است
مجموعه ی گلهاست شب وروز عزیزش
یعنی به حقیقت که گلستان رمضان است
در دامن این بحر گرانمایه ببینید
دریای گهر های فرا و ان رمضان است
خورشید جهانتاب شود در شب فردا
ان اشک ندامت که به مژگان رمضان است
با ذکر منا جات خدا در دل شب ها
بر هستی ما دست گل افشان رمضان است
تصویر شفق گشته چوسجاده ی مولا
ایینه ی ان مهر فروزان رمضان است
ان جام شفق..دامن دریای شقایق
خورشید نهان کرده به دامان رمضان است
گر گوهر هستی به حقیقت شب قدر است
پس ان صدف نور به قران رمضان است
پس قدرشب قدر بدانید د ر این ماه
از پر تو قدر است که رخشان رمضان است
بشکسته پر وبالم و محتاج محبت
ای دست کرم موقع احسان رمضان است...... هاشمی زا ده
اشعار زیبایی دارید.
در باغ باران منتظر دیدار و نظراتتان هستم.
سلام
حلول ماه مبارک رمضان را به شما و خانواده محترم تبریک می گم
همان بر دل هر کسى بوده دوست نماز شب و روزه آیین اوست
التماس دعا
مایل به تبادل لینک مایلید مرا با نام مدیریتی بر جنوب کشور لینک کنید و خبرم کنید تا بعد بدرود
شاد باشید و سالم
سلام عزیز در شبهای عاشقی بر سفره ی عقد رمضان که نشستی در نزدیکترین کوچه ی دورترین نقطه ی شهر ، دل سوخته ای چشم به دعای خیر شما دارد . سر بزنید.
شعر خوبی بود شاد باشید.
سلام به اون دل پاک و وبلاگ قشنگت.باور کن نمیدانم دربرابر این همه لطف و محبت ومروتتان چی باید بگم . جز اینکه :"من که باشم که بر ان خاطر عاطر گذرم"_شرمنده مهرومعرفتت:"رضا".
سلام.
لطف دارید.
من شما را می شناسم؟
سلام عزیز
غزل بسیار زیبایی بود با شاعرانگی زایدالوصف
از استفاده ی امروزی از قافیه در بیت آخر هم لذت بردم
در پناه بارون
با سلام خدمت دوست خوبم
برای شادخواری و گشت و گذار و دیدار معهود در بوشهر هم اماده ام
سلام. سپاس از مهربانی چشم هاتان که کلبه ی بارووووونی مرا سر زدید. به روزم. بهروز باشید...
سلام
با اینکه قبلاً آنرا شنیده بودم اما خواندنش دوباره اش با صفا بود من هم با نظر آقای احمدی فر موافقم چرا که صمیمیت زبانی بیشتری پیدا می کند.
داری در شعرهای عاشقانه و انتقادی گل می کاری
در پناه حق
سلام عزیزم
خسته نباشی بسیار زیبا بود
من آپ کردم منتظر حظورت هستم
▓▓██▓▓██▓▓██▓▓██▓▓██▓▓██▓▓██▓▓██
سلام
کوجکتر که بودم
فکر می کردم مرگ
با خشاب های تفنگم تمام می شود
اما نشد !
با دو کار بعد از مجموعه دالان حاج مختار پلاک 9
به روزم [گل][گل]
▓▓██▓▓██▓▓██▓▓██▓▓██▓▓██▓▓██▓▓██
سلام..با کمی تاخیر...
...امروز روز اول ماه مبارک است
این ماه بر تو ماهرخ من مبارک است
...به روزم
سلام
تهرانی هستم .
ممنونم از حضورتون .
از حضور سبزتان متشکرم و همچون گذشته از زیبا سایت زر محتوایتان استفاده می کنم ولی نمی دانم چرا جواب پیامکهایم را نمی دهی گوئیا فراموش شده ام . ماه رمضان مبارکتان باد اللهم عجل لولیک الفرج والنصر
سلام محمد جان
غزل های زیبایت را چند باره خواندم و لذت دو چندان بردم امیدوارم این احساس زیبا همیشه ماندگار باشه فقط یه چیز کاش غزل هات رو از حالت انتزاعی در بیاری و عینیت ببخشی دغدغه های اجتماعی را با رنگ و بوی دیگه ای عرضه کنی
به روزم حتما سری بزن و از نظرات ارزشمندت ما رو بی نصیب نذار
دوستدار تو و خوبیها ت ـ مرتضی
سلام
ما را نمی خوانید؟ با "بگذار بگذریم" منتظر حضور سبز شما هستیم
غزلم را نگه داشته بودم برای همین روزها!
گله هایم را برای ِ...اصلا ً چه فرق می کند؟
به روزم و منتظرت...
سلام
غزل خوبی بود.همواره شیدا باشی.
نه یک استکان شهودی، نه سر سیاه مستی
شب و چشمک شرابی، به پیاله جا نمانده است ...
این بیت خیلی چسبید ؛
ممنونمـ .
ناگهان در کوچه دیدم بی وفای خویش را
باز گم کردم ز شادی دست وپای خویش را
گفته بودم بعد ازین باید فراموشش کنم
دیدمش وز یاد بردم گفته های خویش را
(م.اخوان ثالث)
از غزلهایتان لذت بردم
سلام
تبریک میگم ، ماه میهمانی را.
شعرتون جالب بود .
ارادت داریم .
سلام :ممنون و شرمنده ام از اینهمه لطف و بزرگواریتان....استاد ؛معلم؛شنبه ها و چهارشنبه ها عصر در ؛حوزه هنری مرکز؛تشریف دارند.یا علی.