به محمدکاظم کاظمی واندوه حماسی سروده هایش
دلم می خواســـت می شد شاعر همسنگرت باشم
پس ازآن شـــروه خــــوان بی نشان کــشورت باشـم!
دلـــم مــــی خـــواسـت درچـــشم ترت دریابـــــیاویزی
و مـــــــــن ســاحل نشیـــن غــربت پهــناورت بـــاشم
می اندیشی به گل های شهید «بلخ» و می خواهم
مســــافر با تو تا مــــــرز شقــــایق پــــرورت باشــــم
غم پـــیر «هرات» از هــفت بند نـــاله ات پـــیداســت
می آیـــم روی دســـت گریــــه هـــای پـــرپرت باشم!
نشســـتی غرق غـــربت بـــر مزار کودکی خوانـــدی:
نشد مــوشک که مــی آمد بــه دنبال سرت باشـم!!
برادر! بـــر گلویــم از غمت بغـــضی اســاطیری است
دلم می خواهدامشب شیعه ی چشم ترت باشـــم
و باغــت را فرود بمــب های شیمــــــیایی ســــوخت
کجـــای رقــص آتــــش پاره بــــر برگ و برت باشــم؟!
مواظــب بــــاش بـــــدجور آســمان دارد می آشـــوبد
اجازه هــــســت ابر یـــک خبر پــشـت درت باشـــم؟!
کسی بر شــانه ی «پامـــیر» با تـو درد دل مــی کرد:
نشــد مشــــتی پـــر سیــمرغ، لای دفتــــرت باشـــم
نسیمـی رد شــد از ســمت شــهیدان دیــــارت گفت
اجـــاق لاله ای، نــــه! کاشــکی خاکســـترت باشـــم
سواری رد شد از شــهر «سمنــگانت» به او گـــــفتی
کجـــای جـــــاده بــر راه یـــــل نـــــــام آورت باشــــم؟!
من این پایـیــن کوهــم، خســـته ام، ازقــــله ها برگرد
چقـــدر از ســـنــگ ها دلواپــــــس بال و پــرت باشــم
از آن بالا صـــدایم کن صدا می خـــــواهم از این پــس
سرم پاییـــن بــه حــکم عشق این پیغـــمبرت باشــم
محــمد کاظم انگار آسمــان مثل دلم زخمی است....
سلام استادانصاری عزیز
انصافاغزل زیباوعمیق وبااحساسی ست.
آفرین برشماشاعرآگاه وشورحماسی ات
ا
سلام جناب انصاری
................
که حق مطلب را در مورد جناب کاظمی هم اندیشه فرهنگ عظیم اسلامیمان..ادا فرمودید.ودر تکمیل این دلسروده...
توسیب سرخ باغ بینــــهایت عشق دورانــــی
چه میشد نیمه ی شیرین سرخ دیگرت باشم
نبودم همسفر با تـــــو اگـــر در اوج پـــــروازت
غبار غــــربتی در گوشه ی بـــال وپـــرت باشم
زمین گربود بامن همــزمان در دراین مسیـــر تو
دلم میخواست حالا همسفر همسنگرت باشم
...........
پیاده آمده بودم پیاده خواخم رفت....همیشه کاظمی را اگرچه
میهمانی عزیز سالهاست از خاکی به ظاهر مجزا اما با عطر خراسان بزرگ در جوارمان با شعر های حماسیش وفرهنگی مشترک...احساس میکنیم...و شعر حماسی و وبا عطر همدلی وهم آوایی...شما را به عنوان شاعری همسفر
و غزل بدوش.. اما پرخروش.و صمیمی...وهم اندیش
در غربتی دیگر....همزبان وهمدل در نقش شعور شعرتان با کاظمی عزیز یافته ام...که رواق منظر چشم من
آشیانه توست...که این حسن همدلی در عطر زلال شعرتان بخوبی استشمام میشود
سلام
یه سر به ادامه ی مطلبم بزن .نظر یادت نره[لبخند][گل]
سلام محمد حسین جان
غزلت زیبا بود و همان محبت و دردمندی که همواره از قلبت نشات می گیرت و در حوالیت موج میزند ، اینجا هم خود نمایی می کند.
در مورد کامنت آن جناب هم باید بگویم متاسفانه حداقل در تاریخ معاصر مدعیان آزادی بزرگترین ظلم ها را به آزادی کرده اند. اما بازهم بیشتر باید به محبت فکر کنیم حتی در مورد کسانی که کمتر زبانشان را کنترل می کنند. و نگذاریم در لابلای عصبانیت های ما ، حق شهید شود.
سلام
نخستین بار کاظمی را در مسابقات شعر و قصه دانش آموزی در رامسر دیدم ، به گمانم سال 69 یا 70 و آن شعر معروفش را آنجا خواند : پیاده آمده بودم ، پیاد هخواهم رفت ...
کاظمی شاعر دردمندی است که شعرهایش آیینه رنج قومی ست که سرنوشتشان با پریشانی گره خورده.
خدایش یارباد.
سلام محمدحسین عزیزم.
غزلت عطر شعرهای کاظمی را میدهد.زیبا و دلنشین سروده ای.دمت گرم و نفست طلا.
از طعنه ها نیز ملول نباش که به قول پیمان از این قماش مدعیان فراوانند و متاسفانه فاقد بصیرت و بینش و درک مقتضیات زمان. سلامت باشی و سربلند چون پامیر. یاحق
سلام جناب انصاری.
اخوانیه زیبایی بود با زبانی استوار و تصویرهایی ناب.
درود.
با همزبانانیم اما افسوس که بی زبانیم*
سلام روز و روزگارت بخیر!
سپاس از شعر جالب و خوانی ات
زمان آن رسیده است تا کسی بیاید و ما را (افغانستانی ها و ایرانی ها را) هماهنگ کند و این فاصله ها و عقدهگکها را از میان بردارد. این هماهنگکنندگان به جز شما شاعران عزیز- دگر کی می تواند باشد؟
*منظورم از کتاب کاظمی است (همزبانی و بیزبانی)
سلام بر شما و محمد کاظم کاظمی
غزل قشنگی بود
از آن بالا صدایم کن صدا ، میخواهم از این پس
سرم پائین به حکم عشق ـاین پیغمبرت ـ باشم
سلام استادانصاری عزیز..مطالبتون عالیه.ممنون.اگه وقت کردی یه سری به وبلاک من بزنید.kimiyabana.blogfa.com/
سلام
با درود بر شما و آقای کاظمی عزیز
پیروز باشی.
به نام آفریدگار
ممنونم
یاعلی مدد
سلام
مثل همیشه زیبا بود
بی نقص و دلنشین
منم به روزم
موفق باشی
سلام علیکم جناب انصاری نژاد
ای کاش محفلی مثل محفل هفته پیش بر پا می شد و ما استفاده می کردیم..
(دوستان را لذتی جز لذت دیدار نیست...)
امیدوارم روزی محبت های شما رو جبران کنم..
------
هر چند کار اخیرم رو برای شما خوندم اما خوشحال میشم در فضای مجازی هم زیارتتون کنم...
چشم انتظار مقدمتون هستم..
یا علی
سلام بر دوست عزیز
شعر زیبایت را خواندم و دوبار ه لذت بردم .
دست مریزاد عزیز
عرض سلام و ارادت ...
حال و احساس و شور و سوز و حماسه همه و همه با هم آمیخته شده و این ابیات متولد شدن ...
البته صفای حضورتان چیز دیگریست که اللهم ارزقنا انشاالله ..
سلام جناب انصاری
زیبا بود ممنون...
سلام.
خسته نباشید.
سلام بسیار زیبا منسجم لذت بردم پیروز باشی
با سلام
خدا قوت
قلمت مانا قدمت پایا
سلام عزیز صمیمی جناب انصاری
.........
با اشعاری تازه....چشم براه حضور معطر شما..همسفر صمیمی بزرگوارم
تورا به وسعت دنیای عشق منتظرم........بیا به خوانش اشعــار تازه ترم
سلام آقای انصاری عزیز.
ممنون از حضور و لطفتون.
غزل بسیار زیبا و پر از حسی بود.
خسته نباشید
سلام شاعر
ممنون از لطف دعوتتان
زیبا بود هم شعر هم دغدغه تان
همیشه هایتان ناب
یاعلی
سلام برادرم
زیارت قبول باشه.
زیبا بود و پر احساس....
بهروز باشید.
سلام
غزل اباد با غزلی بروز شد و منتظر نظر شماست
سنگین دل نشین بود
ممنون
سلام
بوی برادری اینجا پیچیده...
سلام برادر
چقدر کم توفیم که که مجالم کم است
لذت بردیم یاد این جمله افتادم که اگر تمام پیامبران با زبان و پوشش خاص مناطق خودشان با هم باشند هیچ اختالفی میان آنها نیست فقط برادری است.
شماره موبایلم ۰۹۳۸۳۱۰۳۴۴۸
بااحترام به روزم
سلام
حسم رو درگیر کرد
مرسی
محمد حسین عزیز سلام
این غزلت هم عالی است، مثل مابقی
گرچه از زبان خودت شنیدنش چیز دیگری بود که بحمدالله حاصل شد
دعا کن فرصت شود و سری بزنم به بوشهر...
ارادت (کما فی السابق)
یا علی
سلام بر شاعر بزرگوار جناب انصاری
شعرتان را درباره محمدکاظم کاظمی عزیز خواندم وبسیار زیبا بود.
لحظه هایتان سبز
یاعلی
جناب انصاری نژاد. سلام . غزلی قشنگی بود از احساس شما سپاس. مواظب باش بد جور آسمان این غزل آبیست . آفتابی باشی
سلام.
خیلی خیلی خوشحالم که به بلاگم اومدید و خوشحال ترم چون بلاگ شما رو می بینم.خواستم بدونید شعرتون هرطور که بود تونست حس منو نسبت به آقای کاظمی ادا کنه.
دلم می خواد بازم به بلاگم سر بزنید و از نظراتتون استفاده کنم.
لینکتون می کنم.
یا علی.
سلام. وبلاگ پرمکتوا و زیایی دارید.
از اشعاتان لذت بردم . ممنون که به وبلاگم آمدید.
سلام شاعر مهربان
غزل بسیار زیبای شما را خواندم و لذت بردم.
پایدار باشید و شاعر بمانید
سلام تقدیم انصاری عزیز!
عجب نازیک خیالی هاست در اشعارت "انصاری"
گفتی کم غلام و چاکرت باچه با احساس شم.
ایام بکامتان باد!
سلام ودرود
کار جالب و قابل تاملی بود
خواندم و استفاده کردم
از دعوت شما هم بسیار بسیار ممنون
در پناه حق
سلام دیگه از تازه هات ما رو خبر نمی کنی
من بارها با شعر های صمیمی کاظمی عزیز صمیمانه اشک ریخته ام
زبان عاطفی زیبایی دارد شما هم حق مطلب را ادا کرده اید و سنگ تمام گذاشته اید
فقط مانده توجه خود آقای کاظمی که یه کم ازش دلخورم که بارها به وبلاگش سر زده ایم ولی .....
سلام
با یه چیز جدیدی شبیه شعر به روزم اگه قابل دونستی یه سر بزن
باعرض سلام وادب منتظر حضورشما هستم
(شبکه ملی شعروادب)
سلام
با
خبر نوشته شبی با گلوله،یک شاعر...!
خبر نوشته که وقت فرار...جان دادن !
به روزم و منتظر شما
سلام
من این پایـیــن کوهــم، خســـته ام، ازقــــله ها برگرد
چقـــدر از ســـنــگ ها دلواپــــــس بال و پــرت باشــم
ای قله نشین شور و غزل و دلدادگی من هم دلواپس احساس لطیف شما در ازدحام همیشگی عقل و عشق هستم و مشتاق دیدن روی ماهتان .انصافا اشکم در هیجان این غزل جاری شد .
سلام بر برادر عزیزم
کارهای پر احساست را از افغانستان تا پاکستان خواندم
بسیار زیبا از نمادها بهره برده بودی
ولی تا دوتا عاشقانه درست حسابی نگی نمیتونم بهت بگم شاعر
سلام. وبلاگ شعر فارسی زبانان راه اندازی شد و شما لینک شدید. این هم نشانی اش:
http://irafta.blogfa.com/
این شعر هم کاندیدای انتخاب شعر هفته است.
سلام. با پست جدید به روزم.
حـافـــظ خـوانـی
21 / 7 / 89
فرهنگسرای نصراله مـردانی ـ کـازرون
غـــزل (367)
فـتـــویِ پــیـــر مـُـغـــان دارم و قـولــی ست قـدیـم
کــه حــرام سـت مــی آنجا که نـه یـار سـت نـدیـم
چــاک خــواهــم زدن ایـن دلـق ریـائـی چـه کـنـم ؟!
روح را صـحـبـت نـا جـنـس عـــــذابــی ســت الـیـم
تـــا مـگــر جـُـرعـــــه فـشـــانـد لـب جـانـان بـر مـن
ســــــالـهـا شـد کـه مـنـم بـر در مـیـخـانـه مـُـقـیـم
سلام ؛
"ستیغ سخن" با شرح این "غـــزل" از حافظ ، چشم به راه حضورتـان است .
مـانـا بـاشــیـــــد و کــامـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــروا
با سلام شعر فوق العاده با احساسی بود به ذهن و دلم لرزه انداخت شعری که زندگیست یعنی شعر شما که رسالت اجتماعیش در یک گفتگوی شخصی چقدر زیبا عجین شده است قلمتان رنگینتر راستی به وبلاگ جدیدم لینک شدید
راستی آقای انصاری امکانش هست آدرسی یا شماره ای از خودتان بدهید من چند جلد کتاب از نفس نفس خودم را برایتان پست کنم شما در شهرتان بین دوستان اهل حال و شعرتان برسم هدیه پخش کنید زحمتیست
سلام
زیباست
ممنون